داستان ترسناک علی کوچولو و حجره جنی

داستان ترسناک علی کوچولو و حجره جنی
💢 داستان ترسناک 💢
سلام من اسمم علی هستش این داستانی ک میخام تعریف کنم بخداواقعیه پارسال تومیدون تره بارمرکزی تهران کارمیکردم توحجره یه دفترکوچیک صاب کارم داشت ک همون جامیخوابیدم من همیشه ب جن وآل واینجورچیزافکرمیکردم توحجره یه گربه سیاهی بودکه چن تابچه داشت من هرروزبهشون غذامیدادم تااینکه یه روزپنجشنبه بودبارو بعدازظهرتموم کردم قراربوداون روزبمونم حجره ساعت شش غروب بودرفتم حموم برگشتم درای حجره روازپشت چفت کردم ک بیام شام بخورم بخوابم یه چیزی درست کردم همراه بااون گربه هاخوردم رفتم دفتربالا که بخوابم راستش یکم میترسیدم رفتارمادربچه گربه هاتغییرکرده بودهمش بهم زل میزددیگه ازم نمیترسیدجاموانداختم دراتاقوازپشت قفل کردم کلیدشم گذاشتم بالاسرم برقاروخاموش کردم ک بخوابم حدودسه ساعت ایناخوابیدم ک یهوتوخواب حس خفگی شدیدبهم دست دادحس میکردم یه چیری داره خفم میکنه یهوازخواب پریدم دیدم گربه هه نشسته داره نگام میکنه ازترس زبونم بنداومده بودمنی ک دروقفل کرده بودم دیدم دربازه ب جزمنم کسی اونجانبودیهوگربه اسممو صدا زد یهوداد زدم بسم الله همه بدنم یخ کرده بود گربه غیب شدساعت یک نیمه شب بودداشتم سکته میکردم زنگ زدم صاحاب کارم اومدجریانوتعریف کردم همون روزرفتم‌ پیش دعانویس گفت چون بهشون محبت میکردی باهات کاری نداشتن هنوزم شبا تنهایی نمیتونم بخوابم همش کابوسشومیبینم هیچ وقت ب جن وشیاطین فکرنکنین...
ممنون که داستانمو خوندین.

نظر یادت نره ها حتما یه چیزی بنویس
دیدگاه ها (۱)

داستان ترسناک +1۸ اگه میترسی نخونارسالی کاربر مارال سلام این...

پرونده موجود عجیب شیطانی دوربین مداربسته یک بیمارستان تصویر ...

پرونده جنایی یه مرده خوار و آدم خوار و مرده باز آلبرت فیش آ...

پرونده جنایی دکتر روانی مخوف ترین از مخوف ترین هاهارولد فرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط