شعر من از عذاب تو، گزند تازیانه شد
شعر من از عذاب تو، گزند تازیانه شد
ضجه ی مغرور تنم، ترنم ترانه شد...
حماسه ی زوال من، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را، قصه ی عاشقانه شد...
برای رند در به در، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی، حصار تو کرانه شد...
وای که در عزای عشق، کشته شد آشنای عشق
وای که نعره های عشق، زمزمه ی شبانه شد...
ای تکیه گاه تو تنم، سنگر قلب تو منم
وای که نیزه ی تو را، سینه ی من نشانه شد...
درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود
که زخم هر شکست من، حضور یک جوانه شد...
وای که در حضور شب، در بزم سوت و کور شب
شب کور وحشت تو را، قلب من آشیانه شد...
وای که آبروی تو، مرد انالحق گوی تو
بر آستان کوی تو، جان داد و جاودانه شد...
من همه زاری منم، زخمی زخمه ی تنم
برای های های من، زخمه ی تو بهانه شد...
درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود
هر چه تبر زدی مرا؛ زخم نشد ، جوانه شد...
ایرج جنتی عطایی
ضجه ی مغرور تنم، ترنم ترانه شد...
حماسه ی زوال من، در شب تلخ گم شدن
ضیافت خواب تو را، قصه ی عاشقانه شد...
برای رند در به در، این من عاشق سفر
وای که بی کرانی، حصار تو کرانه شد...
وای که در عزای عشق، کشته شد آشنای عشق
وای که نعره های عشق، زمزمه ی شبانه شد...
ای تکیه گاه تو تنم، سنگر قلب تو منم
وای که نیزه ی تو را، سینه ی من نشانه شد...
درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود
که زخم هر شکست من، حضور یک جوانه شد...
وای که در حضور شب، در بزم سوت و کور شب
شب کور وحشت تو را، قلب من آشیانه شد...
وای که آبروی تو، مرد انالحق گوی تو
بر آستان کوی تو، جان داد و جاودانه شد...
من همه زاری منم، زخمی زخمه ی تنم
برای های های من، زخمه ی تو بهانه شد...
درخت پیر تن من، دوباره سبز می شود
هر چه تبر زدی مرا؛ زخم نشد ، جوانه شد...
ایرج جنتی عطایی
۲.۹k
۱۵ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.