part

part:5
[آلن دوتا مشت دیگه خوابود تو صورتش]
اریس: بس کن آلن!
آلن: پسره ی حروم زاده جوابمو بده!!!
اریس: ولش کن! آلن!!
[آلن باز می خواست بزنتش ولی اون دهنشو وا کرد]
پسر: غلط کردم....شکر خوردیم...
[آلن ولش کرد و با اون دوستش پا به فرار گذاشتن...آلن برگشت سمت من و با نگرانی نگاهم می کرد]
آلن: خوبی؟اذیتت که نکرد؟....ببینم آسیب دیدی؟یا–
اریس: من خوبم...
آلن: خوبه...
اریس: شما حالتون خوبه؟...
دختر: بله...من خوبم به لطف شما
آلن: بیشتر مواظب باش...این محله خطرناکه
دختر: باشه...
[به دختره لبخند زدم ازمون تشکر کرد و رفت... وقتی دختره از دیدم ناپدید شد به آلن نگاه کردم چون احساس می کردم خیلی بهم زل زده و بله زل زده بود که هیچ یه جوری اخم کرده بود که داشتم می ترسیدم...دستمو گرفت و منو کشید دنبال خودش رسیدم خونه و در رو قفل کرد...می خواستم ببینم چش شده که—]
[—منو چسبوند به دیوار و با دوتا دستش مانع فرارو شد]
آلن: بهت نگفتم مواظب باش؟!
اریس: یادم نمیاد ولم کن...
آلن: تو جایی نمیری...
اریس:...
آلن: چرا خودتو درگیر کردی؟!...
اریس: اون دختره به کمک نیاز داشت...
آلن: باید بهم می گفتی تا کمک کنم...خودت که نمی تونی کاری کنی!!...
اریس: می تونم!!...
آلن: واقعا؟!...*مسخره* نزدیک بود آسیب ببینی اریس!!!...
اریس: اگه می خواستی اتفاقی برام نیفته منو نمی فرستادی بیرون!!..
آلن: باهام درست حرف بزن!!!...
اریس: اگه نز–
"ویو آلن"
[تنها راهی که باعث می شد آروم تر شم بوسیدنش بود...ببخشید اریس ولی تقصیر خودت بود...محکم می بوسیدمش...با دستم کمرش رو گرفتم و چسبوندمش به خودم و به بوسیدنش ادامه دادم...داشتم دیوونه می شدم دلم میخواست تا صبح ببوسمش...زبونمو کردم داخل دهنش و به بوسیدنش ادامه دادم یهو منو هل داد و از خودش جدام کرد...چشماش از کاسه بیرون زده بود و دستش روی لبش بود]
اریس: تو الان—
آلن: آره بوسیدمت که چی؟...
اریس: اولین بوسه م رو از دست دادم*زمزمه*
آلن: چی گف—
اریس: دیگه نمی خوام ببینمت!!!...
[با عصبانیت رفت داخل اتاقش و در رو قفل کرد منم از عصبانیت محکم پامو کوبیدم به دیوار]
....ادامه دارد....