یک بار هم که از زمین و زمان شاکی بودم گفتم

یک بار هم که از زمین و زمان شاکی بودم گفتم:
"لعنت به این زندگی که پر شده از گره کور!!!"
باخنده گفت:
"ناشکری نکن عزیزجان!
همه ی این گره ها که میگویی باز شدنی اند؛
حالا یا با دست، یا با چنگ و دندان!
تنها گره کور زندگی تو دست های من است که هیچ شکلی باز نمی شود، نه با دندان، نه به زور دست!"
ناشکری نمیکنم اما تنها گرهی که از زندگی من باز شد، همان دست های او بود، آن هم نه با چنگ و دندان و زور، با گره شدن در دست های یک غریبه!

#طاهره_اباذری_هریس
دیدگاه ها (۴)

نوشت: " چه رنگی دوست داری راستی؟! "خواستم بنویسم آبی ولی یاد...

حال و روز بدمو که دید هیچی نگفت، می دونست حرف زدن بهترم نمیک...

راسته که میگن دو نفر که همو دوست دارن همش دعوا میگیرن همش م...

😍 بنا به ماندن اگر باشد،من آدمِ در سایه بودن نیستم...اینکه م...

به سه دلیل این پست رو گذاشتم. دوست نداشتم راز این خانواده را...

سلام حضرتِ گره گشا مهدی جانزندگی هایمان فقط دست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط