سفر کردی چرا بر دل روانی؟
سفر کردی چرا بر دل روانی؟
چرا بر جانِ من آهو چرانی؟
تو که رفتی برو یادت چه حاصل
که هر شب بر دلم آتش پرانی
غروبت را درونِ کوچه دیدم
خودم دیدم زمستان و خزانی
گرفته دامنم داغت به سینه
کشاند این و ، تو آنسو کشانی
میانِ جنگِ دل با جنگِ دلبر
چرا در سینه ام دل می درانی؟
چرا بر جانِ من آهو چرانی؟
تو که رفتی برو یادت چه حاصل
که هر شب بر دلم آتش پرانی
غروبت را درونِ کوچه دیدم
خودم دیدم زمستان و خزانی
گرفته دامنم داغت به سینه
کشاند این و ، تو آنسو کشانی
میانِ جنگِ دل با جنگِ دلبر
چرا در سینه ام دل می درانی؟
۱.۶k
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.