در فراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفت
در فراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفت
خسته از ایام بے تو، صبر و ایمانم نرفت
شیرهے جانم شده این عشق جانسوزت ببین
سوختم از غم، ولے نامت ز دیوانم نرفت
منتظر با خون دل، چون لاله پرپر میشوم
در خیالت تا سحر، خوابے به چشمانم نرفت
در هوایت نیمه شب بر ڪوے و برزن میزنم
عاقلے دیوانهام، میلے به درمانم نرفت
مےروم نام تو را، بر ڪوه و آهن مےڪنم
رو به قبله گر شدم یاد تو جانانم نرفت....
خسته از ایام بے تو، صبر و ایمانم نرفت
شیرهے جانم شده این عشق جانسوزت ببین
سوختم از غم، ولے نامت ز دیوانم نرفت
منتظر با خون دل، چون لاله پرپر میشوم
در خیالت تا سحر، خوابے به چشمانم نرفت
در هوایت نیمه شب بر ڪوے و برزن میزنم
عاقلے دیوانهام، میلے به درمانم نرفت
مےروم نام تو را، بر ڪوه و آهن مےڪنم
رو به قبله گر شدم یاد تو جانانم نرفت....
۱.۷k
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.