در فراقت مردم اما عشقت از جانم نرفت

در فراقت مُردم اما، عشقت از جانم نرفت
خسته از ایام بے تو، صبر و ایمانم نرفت
شیره‌ے جانم شده این عشق جانسوزت ببین
سوختم از غم، ولے نامت ز دیوانم نرفت
منتظر با خون دل، چون لاله پرپر میشوم
در خیالت تا سحر، خوابے به چشمانم نرفت
در هوایت نیمه شب بر ڪوے و برزن می‌زنم
عاقلے دیوانه‌ام، میلے به درمانم نرفت
مےروم نام تو را، بر ڪوه و آهن مےڪنم
رو به قبله گر شدم یاد تو جانانم نرفت....
دیدگاه ها (۱۸)

اگر میانِ‌تمام مشکلاتت یک نفرهست‌ کهوقتی‌ حوصله‌نداشتی‌‌و دل...

.باز هم روزی دگر شد بی خبر ماندم ز تو انتظارت تا به کی من بی...

سفر کردی چرا بر دل روانی؟چرا بر جانِ من آهو چرانی؟تو ...

بیا  ای  ماهِ   تابان   در  کنارمبیا  تا   گُل   برآرم   در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط