ای فصل غیر منتظر داستان من


ای فصل غیر منتظر داستان من!
معشوق ناگهانی دور از گمان من

ای مطلع امید من ای چشم روشنت
زیبا‌ترین ستاره‌ی هفت آسمان من

آه ای همیشه گل که به سرخی در این خزان
گل کرده‌ای به باغچه‌ی بازوان من

در فترت ملال و سکوتی که داشتم
عشق تو طُرفه حادثه‌ی ناگهان من

ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من

حس کردنی‌ست قصه‌ی عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایت حسنت بیان من

با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من!

کی می‌رسد زمان عزیز یگانگی
تا من از آن تو شوم و تو از آن من



دیدگاه ها (۰)

چرا تنها تو ...از میان آدمیان هندسه ی ...حیات مرا درهم می‌ری...

‌به هوا نیازمندمبه کمی هوای تازهبه کمی درخت و قدری گل و سبزه...

‌♥️♥️:♥️♥️هرچند خط کشـیده بر آیینه‌ات، زمـاندر چشمم از تمامی...

چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیمبا گریه ساختیم و به پای تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط