پارت 3

رفت سمت یومی
=خداحافظ یومی کوچولو
_=فردا بیا باشه به این پیرمردم گوش نکن
(246 که جووونهههه)
=باشه یومی
و موقع رفتم از 246 خداحفظی کرد و رفت
تو راه هیون جو خوشحال شد اینکه یومی بهش گفته بود شبیه مامانشه باعث شادیش شده بود
چند ماه بعد
بیمارستان
=یومی من دارم میرم تایلند هر وقت بتونم بر میگردم پیشت
یه کیف پر پول رو که باخودش اورد و. مثلا جا گذاشت بعدم رفت سمت 246 و گفت=ببخشید ولی باید برم
&=منو ببخش هیون جو
=برای چی؟
&=برای همه چی
=چند وقت دیگه میام میبینمتون
یومی اومد و گفت=اونی قول بده بیای
انگشتشو اورد جلو(ازون قول انگشتیا) و قول دادن
لباس هیون جو
دیدگاه ها (۰)

پارت 4

پارت 5

پارت 3

پارت 2

عشق ، اشتباه قشنگی بود ..نسیم خنکی میوزید و موهات رو به حرکت...

🦋 wounded butterfly 🦋part 9کاغذو باز کرد و با دست خطی که دید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط