آهای پاییز نالوتی

آهای پاییز نالوتی...!
خرمالوها را که، کال و گس به زمین پرتاب کردی!
باران را که پشت ابرها، حبس نمودی!
حالا هم این سوزِ عُنُق را، مثل بختک،به جانِمان انداختی...

معلوم است چه میخواهی، از ما تنگ‌دلان...

تو را به جانِ آذرَت،
دست بَر دار، از این آزارِ بی‌وقفه...!
کمی نرم‌دل باش..!
ناسلامتی یلدایَت در راه است،با یک بغل عاشقانه‌ی دلرُبا...
خجالت دارد،این همه بی‌رحمی‌‌‌....
به خودت بگیر پاییزِ بی‌مروت...!!!
دیدگاه ها (۳۴)

از خدا میخواهم هرگزمرا مــادر هیچ دختری نکند...من هم میــدان...

این روزها چقدر همه چیز شبیه "تو" شده است...آدم ها میخندند و ...

به شرط آبرو با جان قمار عشق کن با ماکه ما جز باختن چیزی نمی ...

می‌دانی دلبر جان؟بلاخره در یک عصر دل انگیز پاییزی؛وقتی صدای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط