میدانی دلبر جان

می‌دانی دلبر جان؟
بلاخره در یک عصر دل انگیز پاییزی؛
وقتی صدای خش خش برگ ها را زیر پاهایمان حس میکنیم؛
ودست در دست هم درکوچه های این شهر قدم برمیداریم،
با لب هایی که از شدت سرما میلرزند
ونفس هایی که در سینه ام حبس میشوند
زمزمه خواهم کرد که؛
دوستت دارم!!
پاییز...
فصل رها کردن رازهایست که برای نگه داشتنشان
کل سال را؛ جان کندم!!
دیدگاه ها (۸)

به شرط آبرو با جان قمار عشق کن با ماکه ما جز باختن چیزی نمی ...

آهای پاییز نالوتی...! خرمالوها را که، کال و گس به زمین پرتاب...

میگما، این هوا بدجور سوز داره ها.... بُزرگوار ،دستِ هَمو بگی...

دیدی پاییز چه دلگیره به قول رادیو چهرازی شباش صدای بوف میاد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط