هفده هجده سال پیش یه معلمی داشتم توی دوران راهنمایی به اس

هفده هجده سال پیش یه معلمی داشتم توی دوران راهنمایی به اسم خانوم حسن زاده...
یه خانوم محجبه ی کاردرست و مهربون.. اون زمانا واس خودش معلم اخلاق بود و به ما دینی و قران یاد میداد

خانوم حسن زاده رو خیلی دوس داشتم.. اگه ازم میپرسیدن : خوبای دنیا رو نام ببر ؛میگفتم:
خانوم حسن زاده. مامانم. بابام. باز دوباره خانوم حسن زاده... دوبار میگفتم که نشون بدم چقد واسم عزیزه!!

یه حرفی زد اونوقتا تا مدتها درگیرش بودم .. میگفت : شخصیت ادما توی دوران راهنمایی شکل میگیره ... چه اخلاقی و چه اجتماعی .. !!
چکیده ی حرفاش این بود که ادما توی دوران راهنمایی ادم میشن ... یعنی باید بشن اگه که بشن و لجبازی نکنن !!

خلاصه روزی پونصدبار خودمو رصد میکردم !! کم حرفی نبود ..خانوم حسن زاده گفته بود و ردخور نداشت ..!!!

خلاصه ی شخصیتم اینا بود : یه دختر اصیل و نجیب و محجبه با چاشنیه شوخ طبعی و یکم ترسو و خجالتی و خیلی هم حساس ... قابل تحمل بود و معقول

خلاصه گذشت و شدم هیجده ساله .. تا وقتی که بابام رفت .. !! بعدها فهمیدم حرف خانوم حسن زاده همچین هم درست نبود ... !!
یا حرفش درست بود و باباش زنده بود یا کلا اشتباه گفته بود !!
حرف اونروزای خانوم حسن زاده یه تبصره میخورد به این گندگی ...... !!!!

شخصیت ادما و زندگیشون بعد از مردن باباهاشون کلا کن فیکون میشه ... !!!

اگه دوباره میدمش میگفتم ؛ خانوم حسن زاده دمت گرم ....!! ولی حرفت درست از آب درنیومد ...
بعد گذشت اون همه سال ؛ یه غم بزرگی دارم تو سینم که همیشه و همه جا خودشو نشون میده ... هر چقدر هم که بخوام محکم باشم و سرزنده ؛ ته تهش دلم میگیره و هیچ جوره باز نمیشه ...

پ.ن: امیدوارم که حال خانوم حسن زاده خوب و خوش باشه ...

#ماهک_نوشت_!
دیدگاه ها (۱۲)

ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﯾﮑﻢ ﺧﻮﺩﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﮐﻨﻢ ☺️☝️ﺑﻪ مامانم ﮔﻔﺘﻢ:مامااااان ﺩﺍﺷﺘﻦ ...

زن که باشیگاهی کم میاوریدست هایی را کهمردانگی شان امنیت میاو...

بعضی از آدم ها لیوانند!هر کاری کنی در تصور آنهاکج و کوله ای ...

محمد مسعود در نماهای مختلف :)o(╯□╰)o

📜 معرفی فیک جدید 📜 🦋اسم: لحظه ی گرگ و میش 📌شخصیت هاکیم نامجو...

روانی منp43

خدمتکاره عمارت ارباب پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط