پارت۴۹
#پارت۴۹
وقتی رفتیم لب دریا بااشتیاق کفشامو برداشتم و پاچه شلوارم زدم بالا و پریدم تو اب ، وایی که حالم خوب شد.... گوشی امیر زنگ خورد..... برداشت و گفت:سلام به پارسا جان خودم چطوری؟؟
پارسا .................
امیر:خب خداروشکر ، رسیدین؟؟
پارسا.......................
امیر:فقط شرمنده هیچکس خونه نیست من و الینا الان میایم
.................
امیر:قوربونت فعلا
........................
باکنجکاوی گفتم:کی بود امیر
امیر:عموم و خانوادش اومدن ویلا
اوهومی گفتم و دست در دست امیر همراه امیر رفتیم سمت ویلا ..... وقتی رسیدیم یه ماشین پرشیا مشکی پارک شده بود که احتمالا مال عموش اینا بوده باشه، رفتیم توی خونه .... یه خانوم و اقای مسن و یه پسر و دختر جوون اونجا بود .... دختره که ازبس ارایش کرده بود دیگه صورتش جا نداشت ، مادرش هم همینطور...... رفتیم جلوتر و به همشون سلام کردیم
زن عموی امیر:سلام دخترم ، چقد دختر خوشگلی خیلی به امیر میای عزیزدلم
من:مرسی لطف دارین
به عموی امیر سلام کردم که بالبخند جوابم رو داد..... امیر دستم روگرفت و برد جلوتر و گفت :خب عزیزم معرفی میکنم ایشون پسرعموی من پارساجان و ایشون هم دخترعموی من پری
بالخند گفتم:خوشبختم
پارسا:منم همینطور زن داداش
دختره انگار از دماغ فیل افتاده بود بااون دماغ عملیش گفت:مرسی و روبه امیر گفت :وایی امیرجونم دماغم خوشگله؟؟یه هفته پیش عملش کردم
امیر:احتمالا تو یک ماه پیش هم بهم گفتی عمل کردم
پری:اره عشقم این بار سومه
کارد میزدی خونم در نمیومد دوست نداشتم کسی بجز من به امیر بگه عشقم حالا این دختره ی ایکبیری راحت دااشت این حرفو میزد
امیر:پری جان فک کنم منو باعشقت اشتیاه گرفتی ، حرمتت رو نگه داشتم بخاطر عموم
پری هم بایه ایش پر غرور رفت سمت مادرش
اخ که دلم خنک شد امیر کنفش کرد😌 😌 😏 😏 😏 😏
ادامه دارد.....
وقتی رفتیم لب دریا بااشتیاق کفشامو برداشتم و پاچه شلوارم زدم بالا و پریدم تو اب ، وایی که حالم خوب شد.... گوشی امیر زنگ خورد..... برداشت و گفت:سلام به پارسا جان خودم چطوری؟؟
پارسا .................
امیر:خب خداروشکر ، رسیدین؟؟
پارسا.......................
امیر:فقط شرمنده هیچکس خونه نیست من و الینا الان میایم
.................
امیر:قوربونت فعلا
........................
باکنجکاوی گفتم:کی بود امیر
امیر:عموم و خانوادش اومدن ویلا
اوهومی گفتم و دست در دست امیر همراه امیر رفتیم سمت ویلا ..... وقتی رسیدیم یه ماشین پرشیا مشکی پارک شده بود که احتمالا مال عموش اینا بوده باشه، رفتیم توی خونه .... یه خانوم و اقای مسن و یه پسر و دختر جوون اونجا بود .... دختره که ازبس ارایش کرده بود دیگه صورتش جا نداشت ، مادرش هم همینطور...... رفتیم جلوتر و به همشون سلام کردیم
زن عموی امیر:سلام دخترم ، چقد دختر خوشگلی خیلی به امیر میای عزیزدلم
من:مرسی لطف دارین
به عموی امیر سلام کردم که بالبخند جوابم رو داد..... امیر دستم روگرفت و برد جلوتر و گفت :خب عزیزم معرفی میکنم ایشون پسرعموی من پارساجان و ایشون هم دخترعموی من پری
بالخند گفتم:خوشبختم
پارسا:منم همینطور زن داداش
دختره انگار از دماغ فیل افتاده بود بااون دماغ عملیش گفت:مرسی و روبه امیر گفت :وایی امیرجونم دماغم خوشگله؟؟یه هفته پیش عملش کردم
امیر:احتمالا تو یک ماه پیش هم بهم گفتی عمل کردم
پری:اره عشقم این بار سومه
کارد میزدی خونم در نمیومد دوست نداشتم کسی بجز من به امیر بگه عشقم حالا این دختره ی ایکبیری راحت دااشت این حرفو میزد
امیر:پری جان فک کنم منو باعشقت اشتیاه گرفتی ، حرمتت رو نگه داشتم بخاطر عموم
پری هم بایه ایش پر غرور رفت سمت مادرش
اخ که دلم خنک شد امیر کنفش کرد😌 😌 😏 😏 😏 😏
ادامه دارد.....
۳.۲k
۱۷ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.