من زنم !
من زنم !
شبیه همان زنی که فروغ می گفت :
زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد
لبخندهایم تلخند
بغض هایم سنگینند
سکوت هایم پر از معنایند
افکارم شکسته اند
دستانم همیشه سردند
اشک هایم داغ داغند
کابوس هایم رعشه آورند
دردهایم مهلکند
مرا لمس کن، اما نه تنم را
تنهاییم را لمس کن
کمی، فقط کمی باورم کن
وقتی زجه می زنم گوش هایت را نگیر
وقتی گریه می کنم چشم هایت را نبند
مرا با تمام وجودت بفهم
بودن من حادثه ی کوچکی نیست
اتفاقیست که هیچ کس آن را درک نکرد
اما تو به این حادثه ساده نگاه نکن
شبیه همان زنی که فروغ می گفت :
زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد
لبخندهایم تلخند
بغض هایم سنگینند
سکوت هایم پر از معنایند
افکارم شکسته اند
دستانم همیشه سردند
اشک هایم داغ داغند
کابوس هایم رعشه آورند
دردهایم مهلکند
مرا لمس کن، اما نه تنم را
تنهاییم را لمس کن
کمی، فقط کمی باورم کن
وقتی زجه می زنم گوش هایت را نگیر
وقتی گریه می کنم چشم هایت را نبند
مرا با تمام وجودت بفهم
بودن من حادثه ی کوچکی نیست
اتفاقیست که هیچ کس آن را درک نکرد
اما تو به این حادثه ساده نگاه نکن
۳.۹k
۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.