مجنون از راهی میگذشت جمعی نماز گذاشته بودند مجنون از لا

مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نماز گذاران رد شد. جماعت تندو تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت. مگر چه گفتم. گفتند مگر کوری که از لای صف نماز گذاران میگذری. مجنون گفت. من چنان در فکر لیلا غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نماز گذار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید


قدری مجنون خداباشیم


دیدگاه ها (۴)

نیست به چشم ما دلت. پیش دیگریست، ...

بزن باران ...باز دل بیقرار من ،چون شقایق های داغ دیده ی باغچ...

روحــــــانــی‌مچـکـریـم....

کجایی مرد؟حالا همه ی ایران قدر تو و قهرمانانِ مظلوم مدافع حر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط