ترا در همه شب های تنهایی توی همه شیشه ها دیده ام. مادر مرا می ترساند: لولو پشت شیشه هاست! و من توی شیشه ها ترا می دیدم. لولوی سرگردان! پیش آ، بیا در سایه هامان بخزیم. درها بسته و کلیدشان در تاریکی دور شد. بگذار پنجره را به رویت بگشایم.
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.