باز جمعه

باز " جمعه " ... !

با همان منوی همیشگی اش !

چشمانی که ولگرد خیابانهای بی تو شده اند

خاطراتی که بهانه های تنهاییم را دست به ڪمر زده اند

شاید جمعه منم !

که زمان روی دستم باد ڪرده

و تا ابد تاریخ انقضا خورده

که صبح تا شب جای خالیت را دوره ڪنم

و در آزمون هر شب نبودنت

چنان بیفتم ڪه بمیرم !

جمعه منم !

که ملودی خنده هایت در دلم تاب می خورد

دردت به جانم ؛

تو هم که نیستی

اصلا بگذار ساده اش ڪنم

" عجب زهر ماری ست جمــــــــــعه
دیدگاه ها (۳)

عصرِ دایناسور،عصرِ سنگ،عصرِ آهن...تاریخ را اشتباه نوشته‌اند....

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیستکس در همه آفاق به دلتنگی من ن...

نه شروع می شوینه تمامنمی دانم در کجای این فاصلهجا افتادیکه ح...

:) :)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط