دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست

از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست

در حشر چو بینند بدانند که وحشیست
آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست

#وحشی_بافقی
__
دیدگاه ها (۶)

شبی دوباره و ای کاش های تکراریفدای چشم قشنگت هنوز بیداری ؟به...

ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ ﺷﻌﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ " ﺑﯽ ﺗﻮ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺷﺒﯽ ﺑﺎﺯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﮔﺬ...

عصرِ دایناسور،عصرِ سنگ،عصرِ آهن...تاریخ را اشتباه نوشته‌اند....

باز " جمعه " ... !با همان منوی همیشگی اش !چشمانی که ولگرد خی...

دلتنگم و با هیچ‌کسم میل سخن نیستکس در همه آفاق به دلتنگی من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط