تو روز بارونی پارت ۲
تو روز بارونی پارت ۲
می خوام که دل اون کله صورتی رو بدست بیارم مگر نه مجبورم با اون دختر دیونه که فکر کرده اگه هی خودشو با این ارایش غلیظش بهم بچسبه من عاشق میشم سر و کله بزنم بد هم اون پسر عوضی لوکاس هی انیا را اذیت میکنه نمی خوام نزدیکش ببینمش.
.
.
.
روز اول مدرسه)
.
.
.
..
.
.
.
انیا: سلام بکی
بکی: ا انیا سلام تعطیلات چطور بود
انیا: انیا با مامان و دایی رفت کره جنوبی باند هم اومد
بکی: راست میگی؟ وای پسر های اونجا خیلی خوشگلا
بببنم انیا با کسی هم دوست شدی؟
انیا: اره یه پسر خیلی بامزه پسر یکی از دوست های داییمه
بکی: پس بلاخره دوست پسر پیدا کردی؟
انیا: .
خوب بسه حرف دیگه معلم اومد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دامیان: مدرسه تموم شد من امروز می خواستم کاری کنم که نظر انیا بهم جلب بشه ولی با شینیدن حرفاش با بکی و سکوت انیا سرم درد گرفت برا همین امشب دارم میرم خونه انیا تا یکم باهاش حرف بزنم اما میترسم که باباش نزاره برم تو از وقتی که احساساتم نسبت به انیا را فهمید به من گفت اگه قرار باشه بخاطر پدرت انیا اسیب ببینه نمی زارم نزدیکش بشی
.
.
.
.
.
.
انیا: جواب حرف بکی را ندادم چون دامیان پیشم بود
من انگار چند وقته از دامیان خوشم میاد
.
.
زینگ زینگ
.
انیا: کیه؟
.
داره درو باز میکنه
انیا: دامیان
پارت بعد ساعت ۱۱ می زارم
می خوام که دل اون کله صورتی رو بدست بیارم مگر نه مجبورم با اون دختر دیونه که فکر کرده اگه هی خودشو با این ارایش غلیظش بهم بچسبه من عاشق میشم سر و کله بزنم بد هم اون پسر عوضی لوکاس هی انیا را اذیت میکنه نمی خوام نزدیکش ببینمش.
.
.
.
روز اول مدرسه)
.
.
.
..
.
.
.
انیا: سلام بکی
بکی: ا انیا سلام تعطیلات چطور بود
انیا: انیا با مامان و دایی رفت کره جنوبی باند هم اومد
بکی: راست میگی؟ وای پسر های اونجا خیلی خوشگلا
بببنم انیا با کسی هم دوست شدی؟
انیا: اره یه پسر خیلی بامزه پسر یکی از دوست های داییمه
بکی: پس بلاخره دوست پسر پیدا کردی؟
انیا: .
خوب بسه حرف دیگه معلم اومد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دامیان: مدرسه تموم شد من امروز می خواستم کاری کنم که نظر انیا بهم جلب بشه ولی با شینیدن حرفاش با بکی و سکوت انیا سرم درد گرفت برا همین امشب دارم میرم خونه انیا تا یکم باهاش حرف بزنم اما میترسم که باباش نزاره برم تو از وقتی که احساساتم نسبت به انیا را فهمید به من گفت اگه قرار باشه بخاطر پدرت انیا اسیب ببینه نمی زارم نزدیکش بشی
.
.
.
.
.
.
انیا: جواب حرف بکی را ندادم چون دامیان پیشم بود
من انگار چند وقته از دامیان خوشم میاد
.
.
زینگ زینگ
.
انیا: کیه؟
.
داره درو باز میکنه
انیا: دامیان
پارت بعد ساعت ۱۱ می زارم
۵.۷k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.