Just one more time
Just one more time
Part:13
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یانگ بعد از خوندن این صفحه کتاب رو بست و پرت کرد اونور ،و گفت
یانگ:حالا چی میگی
و بعد اومد تو صورتم
ا.ت:خیلی کثافتی
و بعد تف کردم تو صورتش .یانگ پوزخندی زد و گفت
یانگ:مثل اینکه زبون خوش حالیت نیست.
و بعد رفت از تو کمد چیزی رو آورد دقت که کردم شلاق بود
یانگ:چیه ترسیدی؟هه
ا.ت:هه از چی بترسم من دردای بدتر از این رو حس کردم اینکه صحله(درسته؟)
مثل سگ داشتم دروغ می گفتم مثل چی داشتم سکته می کردم .(زارت پارت وان)
خب اینم بگم که فکر می کردم فقط برای ترسوندنم باشه ولی خب سخت در اشتباه بودم(زات پارت تو)
یانگ: صدتا کمه با هزار چه طوری(زارت پارت تری)
ا.ت:اصلا برام مهم نیست
یانگ انداختم رو زمین و شروع کرد به ضربه زدن
داشتم از درد می مردم ولی سعی کردم نه گریه کنم نه جیغ بزنم ولی خب نتونستم گریم رو کنترل کنم و گریه خفه می کردم
پرش زمانی به ۴ ساعت بعد( فیکه دیگه باید یه چی بگی الکی😔)
فکر نمی کردم که به خواد هزار تا ضربه بزنه واقعا ولی خب باز سخت در اشتباه بودم(زارت پارت فور)
بعد از هزارتا ضربه شلاق رو انداخت اونور و رفت. دیدم تار شده بود دیگه جونی نداشتم داشتم خون بالا میووردم که برگشت سمتم یه چیزی دستش بود ولی نمی تونستم بفهمم چیه .
یانگ:حالا نظرت چیه ؟هنوزم باهام ازدواج نمی کنی؟
ا.ت:هیچ وقت
و بعد درد بدی رو تو بدنم احساس کردم فهمیدم چیزی که دستش بود چی بود ؛چاقو!
یانگ در حالی که با چاقو به نقاط مختلف بدنم ضربه می زد گفت
یانگ: کسایی که به من جواب رد می دن باید بمیرن چون نمی تونن با کس دیگه ای باشن .
شرط آپ پارت بعدی
Like:20
Part:13
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یانگ بعد از خوندن این صفحه کتاب رو بست و پرت کرد اونور ،و گفت
یانگ:حالا چی میگی
و بعد اومد تو صورتم
ا.ت:خیلی کثافتی
و بعد تف کردم تو صورتش .یانگ پوزخندی زد و گفت
یانگ:مثل اینکه زبون خوش حالیت نیست.
و بعد رفت از تو کمد چیزی رو آورد دقت که کردم شلاق بود
یانگ:چیه ترسیدی؟هه
ا.ت:هه از چی بترسم من دردای بدتر از این رو حس کردم اینکه صحله(درسته؟)
مثل سگ داشتم دروغ می گفتم مثل چی داشتم سکته می کردم .(زارت پارت وان)
خب اینم بگم که فکر می کردم فقط برای ترسوندنم باشه ولی خب سخت در اشتباه بودم(زات پارت تو)
یانگ: صدتا کمه با هزار چه طوری(زارت پارت تری)
ا.ت:اصلا برام مهم نیست
یانگ انداختم رو زمین و شروع کرد به ضربه زدن
داشتم از درد می مردم ولی سعی کردم نه گریه کنم نه جیغ بزنم ولی خب نتونستم گریم رو کنترل کنم و گریه خفه می کردم
پرش زمانی به ۴ ساعت بعد( فیکه دیگه باید یه چی بگی الکی😔)
فکر نمی کردم که به خواد هزار تا ضربه بزنه واقعا ولی خب باز سخت در اشتباه بودم(زارت پارت فور)
بعد از هزارتا ضربه شلاق رو انداخت اونور و رفت. دیدم تار شده بود دیگه جونی نداشتم داشتم خون بالا میووردم که برگشت سمتم یه چیزی دستش بود ولی نمی تونستم بفهمم چیه .
یانگ:حالا نظرت چیه ؟هنوزم باهام ازدواج نمی کنی؟
ا.ت:هیچ وقت
و بعد درد بدی رو تو بدنم احساس کردم فهمیدم چیزی که دستش بود چی بود ؛چاقو!
یانگ در حالی که با چاقو به نقاط مختلف بدنم ضربه می زد گفت
یانگ: کسایی که به من جواب رد می دن باید بمیرن چون نمی تونن با کس دیگه ای باشن .
شرط آپ پارت بعدی
Like:20
۵.۷k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.