تک پارتی لینو
تک پارتی لینو
( وقتی میخوای ببوسیش خجالتت میگیره )
ویو ات
صب بیدار شدم با جای خالی لینو مواجه شدم خمیازه کشیدم و بلند شدم رفتم یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم دیدم داره برف میباره خیلی خوشحال شدم رفتم لباسای گرممون پوشیدم موهام خشک کردم یه بارم لب صورتی زدم و اومدم تا برای نهار یه غذای خوشمزه درست کنم
ات:خب حالا چی درست کنم
عا بیبیمباب و دوکبوکی
اوکی لتس گو
شروع کردم به پختن
ویو لینو
امروز خیلی زود رفتم شرکت چون قرار بود به کارکنا حقوقشونو بدم پس زود تر رفتم کارم تا ظهر طول کشید که خیلی خسته شده بودم کمرم درد گرفته بود باید مینشستم پست کامپوتر تا کارت به کارت کنم ماشالا تعدادشون زیاد بود
خسته شده بودم کمرم درد گرفته بود با همه خدافظی کردم رفتم بیرون با هوای سرد برفی مواجه شدم صب یکم میبارید اما خوب الان زیاد تر شده بود رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم طرف خونه
لینو*اوفففف هوا چقدر سرده
جوری سردم بود که نوک دوماغک گوشام با لبام قرمز بودن
ویو ات
غذاها تموم شد نشستم فیلم نگاه کردم ساعت نزدیکای 1 ظهر بود پس لینو الان الاناس که میاد کم کم رفتم غذاهارو گرم کنم بشقابا رو بچینم که صدای چرخوندن کلید توی در اومد رفتم پشت در که لینو اومد تو رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد از بغلش در اومدم که چشمام خورد به لباش لباش زیاد قرمز بود و این منو وسوسه میکرد صورتو تو دستام قاب کردم لبامو بردم نزدیکش تا ببوسمش که از خجالت اب شدم خاستم برم تو اشپز خونه که...
ویو لینو
اومدم خونه درو باز کردم که ات پرید من بغل کرد ازم جدا شد خواست ببوسمت که خجالت کشیدم خواست بره که کمرشو گرفتم کشون دمش سمت خودم چسبوندمتش به دیوار لبامو گذاشتم روی لباس و اروم میمکیدم حلقه دور دستمو دور کمری رفت تر کردم که دستشو دور گردنم حلقه کرد و همراهیم میکرد
از هم جدا شدیم که توی چشماش زل زدم
لینو:بیبی لبات طعم توت فرنگی میده
که از خجالت قرمز شد
خندیدم
ات:بیا بریم غذا اماده کردم
رفتم لباسامو عوض کردم اومدم نشستم اشپز خ. نه بدی بهشت میداد
لینو:واو بیبی چی کار کردی لینو رو دیوونه کردی
ات:هوم بخور نوش جونت
و کنار هم غذا خوردیم
میدونم بد شده
اما خوب بازم ببخشید
( وقتی میخوای ببوسیش خجالتت میگیره )
ویو ات
صب بیدار شدم با جای خالی لینو مواجه شدم خمیازه کشیدم و بلند شدم رفتم یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم دیدم داره برف میباره خیلی خوشحال شدم رفتم لباسای گرممون پوشیدم موهام خشک کردم یه بارم لب صورتی زدم و اومدم تا برای نهار یه غذای خوشمزه درست کنم
ات:خب حالا چی درست کنم
عا بیبیمباب و دوکبوکی
اوکی لتس گو
شروع کردم به پختن
ویو لینو
امروز خیلی زود رفتم شرکت چون قرار بود به کارکنا حقوقشونو بدم پس زود تر رفتم کارم تا ظهر طول کشید که خیلی خسته شده بودم کمرم درد گرفته بود باید مینشستم پست کامپوتر تا کارت به کارت کنم ماشالا تعدادشون زیاد بود
خسته شده بودم کمرم درد گرفته بود با همه خدافظی کردم رفتم بیرون با هوای سرد برفی مواجه شدم صب یکم میبارید اما خوب الان زیاد تر شده بود رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم طرف خونه
لینو*اوفففف هوا چقدر سرده
جوری سردم بود که نوک دوماغک گوشام با لبام قرمز بودن
ویو ات
غذاها تموم شد نشستم فیلم نگاه کردم ساعت نزدیکای 1 ظهر بود پس لینو الان الاناس که میاد کم کم رفتم غذاهارو گرم کنم بشقابا رو بچینم که صدای چرخوندن کلید توی در اومد رفتم پشت در که لینو اومد تو رفتم بغلش کردم اونم بغلم کرد از بغلش در اومدم که چشمام خورد به لباش لباش زیاد قرمز بود و این منو وسوسه میکرد صورتو تو دستام قاب کردم لبامو بردم نزدیکش تا ببوسمش که از خجالت اب شدم خاستم برم تو اشپز خونه که...
ویو لینو
اومدم خونه درو باز کردم که ات پرید من بغل کرد ازم جدا شد خواست ببوسمت که خجالت کشیدم خواست بره که کمرشو گرفتم کشون دمش سمت خودم چسبوندمتش به دیوار لبامو گذاشتم روی لباس و اروم میمکیدم حلقه دور دستمو دور کمری رفت تر کردم که دستشو دور گردنم حلقه کرد و همراهیم میکرد
از هم جدا شدیم که توی چشماش زل زدم
لینو:بیبی لبات طعم توت فرنگی میده
که از خجالت قرمز شد
خندیدم
ات:بیا بریم غذا اماده کردم
رفتم لباسامو عوض کردم اومدم نشستم اشپز خ. نه بدی بهشت میداد
لینو:واو بیبی چی کار کردی لینو رو دیوونه کردی
ات:هوم بخور نوش جونت
و کنار هم غذا خوردیم
میدونم بد شده
اما خوب بازم ببخشید
۵.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.