توی تنهایی خودم بودم

توی تنهاییِ خودم بودم ...
یک نفر آمد و سلامی کرد
توی این شهرِ خالی از مردم ...
یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر داشت زیر خاکستر
آتشی تازه دست و پا می کرد
من به تنهاییِ خودم مومن ...
یک نفر داشت کودتا می کرد
یک نفر مثل من پُر از خود شد
یک نفر مثل زن پُر از زن شد
از همان جاده ای که آمد رفت
رفت و اندوه برنگشتن شد ...

#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۳)

عشقهمین استهمین کهیک ذره از تومی شود تمام من#علیرضا_اسفندیار...

میتوانم جهانم را ویران کنمخودم را به بند بکشمو از حجم اندوهش...

ما باس وایسیم این گوشه ، زیر بارون ، سگ لرزه بزنیم ، حرف نزن...

دیروز به مادرم زنگ زدمبعد از مرگش تلفن ثابت خانه اش را جمع ن...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

🩷💚 من عادت دارم که حال خودم را ، خودم خوب کنم که عصر های دلگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط