این شب است ڪـہ عطر آغوشت رادلبرانه میپیچاند در سرممرا مستِ رویاے لبهایتدر خود میڪشاندبیا با آمدنت فانوس آغـوشم را روشنِ آغـوشت ڪن زودتر خودت را بہ رویاهاے محالم برسانڪہ نفسـم بند نفسهاے توست....