بی حرکت ایستاده بودم روی شنهای ساحل دریا در رفت و آمد ب

بی حرکت ایستاده بودم روی شن‌های ساحل. دریا در رفت و آمد بود و گاهی خودش را به نوک پاهایم می‌رساند. یاد حرفِ ماه منیر افتادم؛ 《بعضی جاها زیادی که دست و پا بزنی فرو می‌ری》 دست و پا نمی‌زدم. اما با هر موجی که می‌آمد شن‌های زیرِ پایم، برای فرو رفتن نرم‌تر می‌شد. هرچند آب مرا خیس نمی‌کرد، اما داشت کارِ خودش را ریز ریز پیش می‌بُرد. تقریبا پاشنه‌ی پایم کامل توی شن بود. 《بعضی وقتا هم اگه یه تکونی به خودت ندی، می‌بینی بی‌خبر، تا زیرِ گلو رفتی تو چیزی که نباید》این را هم وصل کرده بود به حرفِ قبلی‌اش. این‌وقت‌ها بالاخره یک‌جا باخبر می‌شوی، اما نه وقتی که پاشنه‌ات فرو رفته! وقتی می‌فهمی که آب تا زیرِ گلو بالا آمده. حتی خیسی را روی گونه‌هایت حس می‌کنی. اینجای ماجرا دست و پا زدن آدم را بیشتر غرق می‌کند. حرف آنجاست که آدم بفهمد کجا به درد دست و پا زدن می‌خورد یا کجا جای دو سه تکان به خود دادن است. ما تا پاشنه فرو می‌رویم و ساکت می‌مانیم بعد بیخِ گلویمان که می‌رسد یادمان می‌افتد! حالا پاشنه‌ی هرچه می‌خواهد باشد، فرقی نمی‌کند. گیریم رابطه، عشق، آدم، بودن و نبودن. مثلا همین رابطه، پاشنه‌اش که رفت، باید کاری کرد تا به گلویش نرسد. به گلو که برسد هیچ‌چیز کفاف نمی‌دهد. از آنجا به بعد، آدم بدجور نفس کم می‌آورد..
پاشنه‌ام را بیرون کشیدم و چند قدم به عقب برگشتم. دوست نداشتم به خودم که می‌آیم کار از کار گذشته باشد و هیچ دست و پا زدنی هم، کفاف ندهد...
.
. #میم_ق
دیدگاه ها (۵)

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسدنخواست او به من خسته بی گمان ...

کاش میشد که قلب من سمتت ..سمت خوابی که دید برگردددرد دارم شب...

شعر خواندی و غصه هایم رفتشعر خواندی و دلبــری کردیچشم بستی و...

.شده از صبح تا شب سخت مشغولِ کار باشی و نقشه بکشی که برسی خا...

❌#عوارض_قرص_اعصاب و روان🔹#تهوع و استفراغ🔹افزایش #وزن – افزای...

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط