عطرتوبهارنارنج است بهار عطر اردیبهشتی توست
#عطرتوبهارنارنج_است #بهار_عطر_اردیبهشتی_توست
عزیز جون می گفت؛ هر آدمی یه بوی خاصی برای خودش داره،
یک بار ازش پرسیدم؛ یعنی چی عزیز؟
گفت ؛ هر کسی ممکنه موج صداش
دریا باشه ، یا یک رود جاری
یا سبزی یک گیاه
یا طراوت باران...یه حال خاص
گفت ؛ حرکت دست هاش، رنگ و بوی انگشت هاش ممکنه طعم یه چیز خاصی بده...
گفتم ؛ کلمه ها ، حرف ها چی عزیز جون؟
گفت ؛ ترنم قشنگم ، حال دل آدم ها هم
همین شکله، حرف زدنشون
بسته به حال دلشون رنگ و بوی خاصی داره،
گفتم ؛ صدای پاهاشون چی؟
گفت؛ صدای پا که برای خودش فلسفه ای دخترجان،
اما همه ی این ها برمیگرده به بوی تن اون آدم"
گفت ؛ اره نازدونه خانم.
هر انسانی برای خودش، یه عطر و بوی خاص و همیشه گی داره.
گفتم ؛ یعنی چی عزیزجون؟
گفت ؛ گیس گلابتون ،
یعنی پدرت
بوی نعنای وحشی میده، گرم و تازه
عطرش تا دم در میرسه حال دل همه رو خوب میکنه،
با خودم فکر کردم؛ راست میگه
پدرم خدابیامرز، چقدر عطر تنش بوی نعنا میداد، هرچی دم میکردی و از دم نوش احساسش میخوردی،سیر نمی شدی، عجیب پدرم مهربان بود و باگذشت، سبز سبز....
گفتم عزیز ؛شما عطر تنت بوی خوش گل سرخه، زیبا و خواستنی، لطیف و ناب و ماندگار...
خندید و گفت ؛ دورت بگردم دختر جان، مرسی از محبتت عزیز دلم ، تو به من لطف داری...
گفتم عزیز؛ مادرم بوی رازقی میده ، ناب و پر احساس، یه بوی خاص
یه عطر پرکشش و لطیف
گفت ؛ قربونت بشم ناز دونه، درست میگی مادر دریای عشق و رحمته.
دیدم تسبیح شاه مقصودش رو به دست گرفت و، رفت سمت شمعدانی های حیاط...شاید یاد عطر آقاجون افتاده بود.
کنار پنجره رفتم ، خیالم رو پر دادم به آسمون و با خودم گفتم ؛
تو عطر چی می دی برای من؟
اونقدر که یادم اومد ، تو عطر بهار نارنج داری برام،
"عطر بهار نارنج"
اصلا تو در عین اینکه، بوی تنت تلخ و شیرینه،
یه آرامش خاصی داری، درست مثل
حرف زدنای جسورانه ت، کله شقی ها
و یک دنده گی های زیادت،
تو همون دیونه ی دوست داشتنی هستی"
که بوی تنت بوی بهار نارنجه.
منو مست میکنه و به اوج میرسونه،
دُرست بوی خیابان ها و کوچه های اردیبهشت،
دُرست حال و هوای دومین ماه بهار
که همه جای شهر رو سبز و قشنگ میکنه.
میشه با خیال تو قدم زد،
بوی باران رو به تن کشید،
و با شوق نگاهت هرجا که باشی
مست شد.
تو همه چیزت خاص وقشنگه.
چقدر دلم میخواست بدونی،
از این به بعد وقتی گل بهار نارنج به دستم میرسه، با چه ظرافتی باید نگاهش کنم.
چطور باید میوه ش رو توی دست هام لمس کنم و بوش رو به خورد جونم بدم
و از دمنوشش که به لب هام میرسه، آرامش بگیرم...
"تو همون عطر نارنجی برای من"
اما کاش میدونستم
من برای تو چه عطری دارم؟
وقتی داری میگی عطر سیب رو خیلی دوست داری، بوی بهشت به مشامت میرسه،
اون منم !
دلم میخواست وقتی می گفتی ؛ بانو
سیب لبانت خوردن دارد،
دلم قنج میزد من همه ی سال و ماهم برای تو"
بهار و زمستون ندارم.
کاش می دونستم
الان که داری میخندی و عطربهار نارنج
پیچیده تو کوچه های اردیبهشت
دستت رو جلو بیاری،
سیب سرخی توی مشت های بستم بزاری و بگی؛
چقدر تنت بوی سیب میده بانو "
رایحه ی چشم هایت،
عطر نفس هات...!
لبخند بزنم و منم بگم؛
تو هرکجا که باشی،
هر موقع سال که باشه،
بوی بهار نارنج تو چشمام میشینه
و حال دلم رو خوب میکنه ...
تو عطر تنت ، پر از آرامشه "
"عشق" حال نگفتنی داره،
خوب که از تمام تو رو دارم،
تو بامنی، عطر تنت همه ی زندگی من رو
پر کرده....
یک عالمه بهار نارنج
که روی انگشت هام عطرش ماندگار شده و موندنی...
دُرست همرنگ آغوشت...
#زینب_سادات_حسینی(ترنّم)
عزیز جون می گفت؛ هر آدمی یه بوی خاصی برای خودش داره،
یک بار ازش پرسیدم؛ یعنی چی عزیز؟
گفت ؛ هر کسی ممکنه موج صداش
دریا باشه ، یا یک رود جاری
یا سبزی یک گیاه
یا طراوت باران...یه حال خاص
گفت ؛ حرکت دست هاش، رنگ و بوی انگشت هاش ممکنه طعم یه چیز خاصی بده...
گفتم ؛ کلمه ها ، حرف ها چی عزیز جون؟
گفت ؛ ترنم قشنگم ، حال دل آدم ها هم
همین شکله، حرف زدنشون
بسته به حال دلشون رنگ و بوی خاصی داره،
گفتم ؛ صدای پاهاشون چی؟
گفت؛ صدای پا که برای خودش فلسفه ای دخترجان،
اما همه ی این ها برمیگرده به بوی تن اون آدم"
گفت ؛ اره نازدونه خانم.
هر انسانی برای خودش، یه عطر و بوی خاص و همیشه گی داره.
گفتم ؛ یعنی چی عزیزجون؟
گفت ؛ گیس گلابتون ،
یعنی پدرت
بوی نعنای وحشی میده، گرم و تازه
عطرش تا دم در میرسه حال دل همه رو خوب میکنه،
با خودم فکر کردم؛ راست میگه
پدرم خدابیامرز، چقدر عطر تنش بوی نعنا میداد، هرچی دم میکردی و از دم نوش احساسش میخوردی،سیر نمی شدی، عجیب پدرم مهربان بود و باگذشت، سبز سبز....
گفتم عزیز ؛شما عطر تنت بوی خوش گل سرخه، زیبا و خواستنی، لطیف و ناب و ماندگار...
خندید و گفت ؛ دورت بگردم دختر جان، مرسی از محبتت عزیز دلم ، تو به من لطف داری...
گفتم عزیز؛ مادرم بوی رازقی میده ، ناب و پر احساس، یه بوی خاص
یه عطر پرکشش و لطیف
گفت ؛ قربونت بشم ناز دونه، درست میگی مادر دریای عشق و رحمته.
دیدم تسبیح شاه مقصودش رو به دست گرفت و، رفت سمت شمعدانی های حیاط...شاید یاد عطر آقاجون افتاده بود.
کنار پنجره رفتم ، خیالم رو پر دادم به آسمون و با خودم گفتم ؛
تو عطر چی می دی برای من؟
اونقدر که یادم اومد ، تو عطر بهار نارنج داری برام،
"عطر بهار نارنج"
اصلا تو در عین اینکه، بوی تنت تلخ و شیرینه،
یه آرامش خاصی داری، درست مثل
حرف زدنای جسورانه ت، کله شقی ها
و یک دنده گی های زیادت،
تو همون دیونه ی دوست داشتنی هستی"
که بوی تنت بوی بهار نارنجه.
منو مست میکنه و به اوج میرسونه،
دُرست بوی خیابان ها و کوچه های اردیبهشت،
دُرست حال و هوای دومین ماه بهار
که همه جای شهر رو سبز و قشنگ میکنه.
میشه با خیال تو قدم زد،
بوی باران رو به تن کشید،
و با شوق نگاهت هرجا که باشی
مست شد.
تو همه چیزت خاص وقشنگه.
چقدر دلم میخواست بدونی،
از این به بعد وقتی گل بهار نارنج به دستم میرسه، با چه ظرافتی باید نگاهش کنم.
چطور باید میوه ش رو توی دست هام لمس کنم و بوش رو به خورد جونم بدم
و از دمنوشش که به لب هام میرسه، آرامش بگیرم...
"تو همون عطر نارنجی برای من"
اما کاش میدونستم
من برای تو چه عطری دارم؟
وقتی داری میگی عطر سیب رو خیلی دوست داری، بوی بهشت به مشامت میرسه،
اون منم !
دلم میخواست وقتی می گفتی ؛ بانو
سیب لبانت خوردن دارد،
دلم قنج میزد من همه ی سال و ماهم برای تو"
بهار و زمستون ندارم.
کاش می دونستم
الان که داری میخندی و عطربهار نارنج
پیچیده تو کوچه های اردیبهشت
دستت رو جلو بیاری،
سیب سرخی توی مشت های بستم بزاری و بگی؛
چقدر تنت بوی سیب میده بانو "
رایحه ی چشم هایت،
عطر نفس هات...!
لبخند بزنم و منم بگم؛
تو هرکجا که باشی،
هر موقع سال که باشه،
بوی بهار نارنج تو چشمام میشینه
و حال دلم رو خوب میکنه ...
تو عطر تنت ، پر از آرامشه "
"عشق" حال نگفتنی داره،
خوب که از تمام تو رو دارم،
تو بامنی، عطر تنت همه ی زندگی من رو
پر کرده....
یک عالمه بهار نارنج
که روی انگشت هام عطرش ماندگار شده و موندنی...
دُرست همرنگ آغوشت...
#زینب_سادات_حسینی(ترنّم)
۱۷.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.