رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت

رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.

وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت : بیارش داخل اتاق عمل...

دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم

مجروح به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختی گفت:

من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری

ما برای این #چادر داریم می رویم

چادرم در مشتش بود که #شهید شد...

راوی: خانم #موسوی از پرستاران زمان جنگ
دیدگاه ها (۲)

آقایون مطالعه کنندیک زن گرانبهاترین اعجاز خداست ...برای داشت...

‌من چادر سر می کنم‌ ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد...

گمان می کــرد دست و دل بازی*******************را به انتهایش ...

تویی که چشمت را پابرهنه میفرستی دنبال ناموس مردم…و دخترک ساد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط