عریان شدی و عطر علف زد

عریان شدیّ و عطر علف زد
شب یکِّه خورد و ماه ،کَلَف زد
تا صبح ماسه بشکفد از گل
بوی تنت به خواب صدف زد
دریا خنک شد از نفس تو
در هرم آفتاب که تَف زد
لبخند تو برابر ظلمت
تیغی برهنه کرد و به صف زد
این نشئه از شمیم تو برخاست ؟
یا از نسیم بوی کنف زد
چشمت نشان گرفت و نگاهت
این بار هم به قلب هدف زد
باران به شوق دیدنت انگار
رقصید روی شیشه و دف زد
وقتی به ساحل آمدی، امواج،
با هلهله برای تو کف زد
دیدگاه ها (۴)

بهتر از هرکس تو میدانی که بیمارم بیاای که بی مهرو وفایی دوست...

این قَدَر عشق تو را در سر ندارد هیچکسدوستت دارم، ولی باور ند...

به من آهسته میگوید که من شمعم تو پروانهبیا امشب کنارم باش که...

از بس شبیه شمع چکیدم دلم گرفت...از بس دویدم و نرسیدم دلم گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط