از این که مثل سنگ شوی اجتناب کن

از این که مثل سنگ شوی اجتناب کن
قدری ببار، کودک دل را مجاب کن
من بی خودم شبیه عصا قورت داده ها
تو مثل من مباش، مرا تو خطاب کن
ای شهردار سینه ی من لطف تان زیاد
این برج های دور و برم را خراب کن
شاگرد سر به راه تو هر لحظه حاضر است
یک آن میان همهمه حاضر غیاب کن
سرتاسر سرای مرا ریسه بسته اند
یک شب بیا به خانه ی من فتح باب کن
گاهی که آسمان تو ابری ست روی من
در کسوت اهالی باران حساب کن
دیدگاه ها (۱۱)

شروع راه چنین است انتهایش چیست؟خدا! دلی که گرفته بگو دوایش چ...

به او بگویید دوستش دارمبگویید اورا جز من کسی نمیتواند حفظ ک...

.حرفی بزن ستاره ی دنباله دار منگاهی بپرس از من و از کار و با...

زمونه میگن که بدهدیگه دل عاشق نمیشهولی یه آدم مِثِ منخرابِ ع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط