پارت پنج بلاخرع مقدمات عروسی نیلو فراهم شد و دانشگاه تم

(پارت پنج )بلاخرع مقدمات عروسی نیلو فراهم شد و دانشگاه تمومید
نیلوفر:امیروز میای با محمد بریم لباس بخریم

سماء:واییییی بلاخره عروس شدی باشه امروز میریم😍

نیلو:😊
،
،
،
سماء:وایییییی نیلو پاهام درد گرفت 😥

نیلو:خیلی خب بابا تو هم لباسمو که خریدیم بقیه چیزا هم بمونه فردا

محمد:باشه عزیزم☺

همه چیز مثل باد گذشت و بلاخره روز عروسی فرارسید

از زبون سماء:👇

نیلو:با اجازه ی همه ی بزرگتر ها و پدرو مادرم.........خیر

من:😉 افرین نیلو

مادر نیلو:نیلو تو چی گفتی؟؟؟

نیلو:مامان جان من گفتم خیر به معنای دیگه نه
محمد حسابی کلافه شده بود

محمد:یعنی چی ن؟؟؟تو چی داری میگی؟؟؟

نیلو:باید موقع ای که با اون دختره جلف بیرون بودی فکر اونجاشم میکردی😏

محمد:تو...تو منو تعقیب میکنی؟؟؟؟

نیلو:سماء؟بریم

منم یه لبخند بهش زدم و باهم از محضر اومدیم بیرون
نیلو:اخیششششش حالشو گرفتماااا

من:ایولاااا

(پایان پارت پنج)
بچه ها بابت کم بودن این پارت ببخشین اما الان جایی نیستم که بتونم براتون بنویسم ایشالا بار بعد جبران میکنم💕 امید وارم درک کنین😑
دیدگاه ها (۴)

پارت (ششم)من:خب بریم خونه من؟نیلو:اره اما بعد از چند تا عکس ...

رهام جان ایشالا غم اخرت باشه😿 🙏

نیلو:وای سماء فردا شنبست دانشگاه داریم😣 سماء:منکه اصلا حوصلش...

سماء:چیشدهههه؟؟؟؟:fearful_face:امیر:نیلو......سماء: نیلو چی؟...

#عشق_جنایت 🔪پارت 46لیا:با،بایهمه:بایلیا: رفتیم بیرون سوار ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط