سماءچیشدههههfearfulface

سماء:چیشدهههه؟؟؟؟:fearful_face:
امیر:نیلو......
سماء: نیلو چی؟؟؟؟😱
امیر:فعلا بیابریم برات میگم
سماء: ترو خدا بگو چیشده؟
امیر:ببین نیلو میخواسته از کوه پرت بشه که رهام رسیده الانم بیهوشه و بهوش نمیاد😩
سماء:چ..چی؟:fearful_face:سماء سرعتشو بیشتر کرد وقتی رسیدن سماء رفت بالای سر نیلو
سماء:نیلو؟خواهری؟چشماتو باز کن😭 نیلو جان عزیزم چشماتو باز کن ترو خدااا😢 😭 😭 یه قطره اشک از چشم سماء روی گونه نیلو افتاد نیلو اروم اروم چشماشو باز کرد وقتی فهمید چی شده پرید تو بغل سماء و زد زیر گریه و پا به پای هم گریه کردن رهام و امیر هم هنوز انجا بودن وقتی سماء یادش اومد که رهام جون نیلو رو نجات دادن سرشو کرد سمت رهام و گفت:واقعا نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم واقعا لطف بزرگی در حقمون کردین مرسی😢 💖 امیر رو رهام چون میدونستن سماء و نیلو روحیه رانندگی ندارن ازشون خواست که بزارن اونا رانندگی کنن و سماء نیلو باکله قبول کردن بعد از اینکه رسیدن خونه نیلو و سماء ازشون تشکر کردن و سماء تازه فهمیده بود که امیر و رهام که ادمای خوبی هستن😊 💕 (پایان پارت ۳)
بچه ها عصر یا شب هم پارت ۴ رو میزارم چون فردا جایی هستم و نمیتونم براتون پارت ۴ رو بزارم منتظر پارت بعدی باشین (کامنت پلیز😜 )
دیدگاه ها (۱۳)

نیلو:وای سماء فردا شنبست دانشگاه داریم😣 سماء:منکه اصلا حوصلش...

(پارت پنج )بلاخرع مقدمات عروسی نیلو فراهم شد و دانشگاه تمومی...

همون موقع یه پسر با ماشین مدل بالا اونجا پاک کرد و از ماشین ...

(به نام حق) پارت اول :) (پشت جاده ی عشق)نیلو:اه سماء بلند شو...

وقتی نازایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط