یه جایی تو زندگی هست که شاید بشه اسمش رو گذاشت "خلاء"
یه جایی تو زندگی هست که شاید بشه اسمش رو گذاشت "خلاء"
خلاء یجاییه که توش خیلی به بودن،به آدمای اطرافت محتاجی،شاید مثل یه آدم پیر که تنها تا دسشویی هم نمیتونه بره اما نمیگی.
عاشقی اما نمیگی!
شاید از تردید،
شاید از شک،
حتی شاید از ترس؛
میخوای بمونی،میخوای بمونه اما نمیگی؛
تو خلاء، بودن رو با دنیا عوض نمیکنی،هرکاری میکنی که احتیاجت بر طرف بشه اما به هر قیمتی راض نیستی که محتاج نباشی.
شاید از تنهایی افسرده بشی،
شاید انقدر برق اتاقت خاموش بمونه که روشن شدن رو یادش بره،
شاید تو دیگه یادت نیاد حال خوب چه طعمیه!
اما نمیذاری کسی حالت رو بفهمه!
شایدم این برزخه نه خلاء...
خلاء یجاییه که توش خیلی به بودن،به آدمای اطرافت محتاجی،شاید مثل یه آدم پیر که تنها تا دسشویی هم نمیتونه بره اما نمیگی.
عاشقی اما نمیگی!
شاید از تردید،
شاید از شک،
حتی شاید از ترس؛
میخوای بمونی،میخوای بمونه اما نمیگی؛
تو خلاء، بودن رو با دنیا عوض نمیکنی،هرکاری میکنی که احتیاجت بر طرف بشه اما به هر قیمتی راض نیستی که محتاج نباشی.
شاید از تنهایی افسرده بشی،
شاید انقدر برق اتاقت خاموش بمونه که روشن شدن رو یادش بره،
شاید تو دیگه یادت نیاد حال خوب چه طعمیه!
اما نمیذاری کسی حالت رو بفهمه!
شایدم این برزخه نه خلاء...
۱.۸k
۳۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.