پارت ششم رمان فرزند اتش
جونگکوک: «او بیش از حد به خودش فشار میآورد. به تیم بگو یک وعده غذایی کامل با مکملهای آهن به دفترش بفرستند.»
یوگیوم با تعجب نگاه کرد: «رئیس؟»
جونگکوک نگاهی سرد به یوگیوم انداخت.
جونگکوک: «او مهرهی ماست. مهرهی اصلی نباید در حین کار از بین برود. این دستورالعملهای مدیریتی است، نه چیز دیگر.»
یوگیوم سرش را خم کرد و پذیرفت: «چشم، رئیس.»
جونگکوک تصویر ات را خاموش کرد و تبلت را روی میز پرتاب کرد. او برای اولین بار در سالهای طولانی پس از طلاق، احساسی شبیه به تحسین را تجربه میکرد، اما آن را در اعماق قلبش دفن کرد. این زن، کیم ات، خطرناکترین عنصر در زندگیاش بود. نه به خاطر تهدیدهایش، بلکه به خاطر *فولاد* در وجودش.
او قسم خورده بود که هرگز عاشق نشود. او قلبش را به آتش کشیده بود تا دیگر هرگز درد نکشد. او نمیتوانست بپذیرد که فولاد این دختر ممکن است به طور ناخواسته، آتش وجود او را دوباره شعلهور کند.
جونگکوک با خشم خودکار روی میز را برداشت و با حرکتی تند شکست.
جونگکوک در ذهنش: *او فقط یک وکیل است. یک ابزار. یک مهره در بازی من. من دوباره عاشق نمیشوم. هرگز.*
اما هر بار که چشمانش را میبست، تصویری از کیم ات با آن چشمهای درخشان و مصمم در مقابلش ظاهر میشد؛ تصویری از زنی که از آتش او نمیترسید.
ات در این حین، مدارک جدیدی را کشف کرد: یک پرداخت مخفیانه با مبلغ بسیار زیاد از شرکت رقیب به حساب یکی از زیردستان مقتول، درست چند روز قبل از حادثه. این میتوانست کلید پرونده باشد.
ات لبخند پیروزمندانهای زد.
ات: «حالا بازی شروع میشود، آقای جئون. من مدرکی پیدا کردهام که پای یک ماهی بزرگ را به این پرونده باز میکند.»
*
ادامه دارد...**
یوگیوم با تعجب نگاه کرد: «رئیس؟»
جونگکوک نگاهی سرد به یوگیوم انداخت.
جونگکوک: «او مهرهی ماست. مهرهی اصلی نباید در حین کار از بین برود. این دستورالعملهای مدیریتی است، نه چیز دیگر.»
یوگیوم سرش را خم کرد و پذیرفت: «چشم، رئیس.»
جونگکوک تصویر ات را خاموش کرد و تبلت را روی میز پرتاب کرد. او برای اولین بار در سالهای طولانی پس از طلاق، احساسی شبیه به تحسین را تجربه میکرد، اما آن را در اعماق قلبش دفن کرد. این زن، کیم ات، خطرناکترین عنصر در زندگیاش بود. نه به خاطر تهدیدهایش، بلکه به خاطر *فولاد* در وجودش.
او قسم خورده بود که هرگز عاشق نشود. او قلبش را به آتش کشیده بود تا دیگر هرگز درد نکشد. او نمیتوانست بپذیرد که فولاد این دختر ممکن است به طور ناخواسته، آتش وجود او را دوباره شعلهور کند.
جونگکوک با خشم خودکار روی میز را برداشت و با حرکتی تند شکست.
جونگکوک در ذهنش: *او فقط یک وکیل است. یک ابزار. یک مهره در بازی من. من دوباره عاشق نمیشوم. هرگز.*
اما هر بار که چشمانش را میبست، تصویری از کیم ات با آن چشمهای درخشان و مصمم در مقابلش ظاهر میشد؛ تصویری از زنی که از آتش او نمیترسید.
ات در این حین، مدارک جدیدی را کشف کرد: یک پرداخت مخفیانه با مبلغ بسیار زیاد از شرکت رقیب به حساب یکی از زیردستان مقتول، درست چند روز قبل از حادثه. این میتوانست کلید پرونده باشد.
ات لبخند پیروزمندانهای زد.
ات: «حالا بازی شروع میشود، آقای جئون. من مدرکی پیدا کردهام که پای یک ماهی بزرگ را به این پرونده باز میکند.»
*
ادامه دارد...**
- ۲.۹k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط