☆سناریو☆وقتی باهشون قهری(علامت ا/ت+ علامت اعضا-)
☆سناریو☆وقتی باهشون قهری(علامت ا/ت+ علامت اعضا-)
#درخواستی
#سناریو_درخواستی
(چان)
هرچی دوست داشتی رو برات میخره و سعی میکنه خوشحالت کنه... همش بغلت میکرد، لپتو بوس میکرد بعد همش مثل مثل بچه های پنج سالی صحبت میکرد... ولی چون فهمید که الکی قهر کردی..لهنش عوض شد و صداش کمی عمیق شد
-اگه بخای الکی قهر باشی... شب یه اتفاقی میوفته که دیگه عمرا دلت بخاد قهر کنیا...
+من کی قهر کردم...؟
(لینو)
اونم تمام سعیش رو کرد که حالت خوب باشه و آشتی کنی... ولی جواب نداد... هی بغلت میکرد و بوست میکرد... ولی بازم حواب نداد...
اخر یه ایده ای به ذهنش زد...
اومد رو تختت نشست و شروع کرد دکمه های لباسش رو باز کردن...
-چقدر گرمه این اتاق...
سریع چشمت به بدنش رف و داشتی به بدنش خیره میشدی... خندش گرفت
-قهری؟
+آشتی... فکر کنم...
(چانگبین)
هی خودش رو برات کیوت میکرد... ولی تو سعی میکردی به قیافش نگاه نکنی و تو دامش نیوفتی...
اخر که دید جوابی نمیده یه صورت هات برات درست کرد...
-اینم جواب نمیده به نظرت؟
اخر بهش نگاه کردی...
+باشه بابا... آشتی...
(هیونجین)
هرچی تلاش میکرد... تو آشتی نمیکردی... با صدای کیوت بهت گفت...
-آشتی؟
+نه!
از کنارت بلند شد و اومد جلوت نشست... جوری دم گوشت زمزمه میکرد که یهو گونه هات قرمز میشد
-الکی قهر نکن... اتفاقه خوبی نمیوفته...
+اکی... اکی... آشتی...
(هان)
همش جوری صدات میکرد که از کیوتیش خنده ی ریزی میکردی و باد سعی میکردی سنگین باشی
-بیبی جونم... کیوتم.... قشنگم! چرا قهری؟
+انقدر خودتو کیوت نکنـ... من تو دامت نمیوفتم...
صداش رو عمیق کرد
-واقعا؟
+آهم... نه... باشه.. آشتی...
(فلیکس)
همش ازت میپرسید که چرا قهری... ولی تو هیچ جوابی نمیدادی... از اتاق بیرون رفت و شنیدی صدای پاره شدنه لباسی میاد... ار اتاق بیرون رفتی و فلیکسو دیدی که داره لباسشو پاره میکنه...
-عه... اومدی بیرون؟
+چیکار میکنی؟
-برای تنبیه آماده میشم...
+ت... تنبیه؟
-آره... برو رو تخت... دارم میام...
(سونگمین)
اونم الکی اونورت نشسته بود و الکی باهات قهر کرده بود... برای یه ساعت یه جا نشسته بودید که آخر خسته شدی
-مینی... بیا آشتی...
+اکی... باش...
(جونگین)
بغلت میکرد و همش بوست میکرد که یهو لبش روی لبت قرار گرفت و تو گوش و گونت قرمز شدن...
-چه قرمزی... انگار نه انگار دوست پسرتما...
+میشه آشتی؟
-اکی... 🤣🤣
#درخواستی
#سناریو_درخواستی
(چان)
هرچی دوست داشتی رو برات میخره و سعی میکنه خوشحالت کنه... همش بغلت میکرد، لپتو بوس میکرد بعد همش مثل مثل بچه های پنج سالی صحبت میکرد... ولی چون فهمید که الکی قهر کردی..لهنش عوض شد و صداش کمی عمیق شد
-اگه بخای الکی قهر باشی... شب یه اتفاقی میوفته که دیگه عمرا دلت بخاد قهر کنیا...
+من کی قهر کردم...؟
(لینو)
اونم تمام سعیش رو کرد که حالت خوب باشه و آشتی کنی... ولی جواب نداد... هی بغلت میکرد و بوست میکرد... ولی بازم حواب نداد...
اخر یه ایده ای به ذهنش زد...
اومد رو تختت نشست و شروع کرد دکمه های لباسش رو باز کردن...
-چقدر گرمه این اتاق...
سریع چشمت به بدنش رف و داشتی به بدنش خیره میشدی... خندش گرفت
-قهری؟
+آشتی... فکر کنم...
(چانگبین)
هی خودش رو برات کیوت میکرد... ولی تو سعی میکردی به قیافش نگاه نکنی و تو دامش نیوفتی...
اخر که دید جوابی نمیده یه صورت هات برات درست کرد...
-اینم جواب نمیده به نظرت؟
اخر بهش نگاه کردی...
+باشه بابا... آشتی...
(هیونجین)
هرچی تلاش میکرد... تو آشتی نمیکردی... با صدای کیوت بهت گفت...
-آشتی؟
+نه!
از کنارت بلند شد و اومد جلوت نشست... جوری دم گوشت زمزمه میکرد که یهو گونه هات قرمز میشد
-الکی قهر نکن... اتفاقه خوبی نمیوفته...
+اکی... اکی... آشتی...
(هان)
همش جوری صدات میکرد که از کیوتیش خنده ی ریزی میکردی و باد سعی میکردی سنگین باشی
-بیبی جونم... کیوتم.... قشنگم! چرا قهری؟
+انقدر خودتو کیوت نکنـ... من تو دامت نمیوفتم...
صداش رو عمیق کرد
-واقعا؟
+آهم... نه... باشه.. آشتی...
(فلیکس)
همش ازت میپرسید که چرا قهری... ولی تو هیچ جوابی نمیدادی... از اتاق بیرون رفت و شنیدی صدای پاره شدنه لباسی میاد... ار اتاق بیرون رفتی و فلیکسو دیدی که داره لباسشو پاره میکنه...
-عه... اومدی بیرون؟
+چیکار میکنی؟
-برای تنبیه آماده میشم...
+ت... تنبیه؟
-آره... برو رو تخت... دارم میام...
(سونگمین)
اونم الکی اونورت نشسته بود و الکی باهات قهر کرده بود... برای یه ساعت یه جا نشسته بودید که آخر خسته شدی
-مینی... بیا آشتی...
+اکی... باش...
(جونگین)
بغلت میکرد و همش بوست میکرد که یهو لبش روی لبت قرار گرفت و تو گوش و گونت قرمز شدن...
-چه قرمزی... انگار نه انگار دوست پسرتما...
+میشه آشتی؟
-اکی... 🤣🤣
۱۲.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.