فیک یونگی پارت اول
فیک یونگی پارت اول
(ویو ا/ت)
الان دو ساله که با یونگی ازدواج کردم من و اون عاشق هم نبودیم ولی خانواده هامون مجبورمون کردن با هم ازدواج کنیم یونگی اولش خیلی سرد باهام برخورد میکرد ولی به مرور زمان عاشق هم شدیم یونگی یه دختر باز بود و هر شب پیش یه دختر بود ولی بلاخره تونستم ازش قول بگیرم که دیگه این کارو نکنه امروز خیلی زودتر از بیمارستان برگشتم(ا/ت دکتره)میخواستم تا قبل اینکه یونگی از کمپانی بیاد شام اماده کنم تا خسته نشه(یونگی هم همون ایدل عه)
+خوبه بلاخره مرخصی گرفتم
×اه..اه...یونگیااا
چرا دارم حس میکنم یه صدایی میاد؟بیخیال میرم غذا درست کنم و به سمت اشپزخانه رفتم و مشغول شدم
×اه..اه...کاندوم....پار...پاره شد
دوباره صدا اومد یکم ترسیدم بخاطر همین رفتم تا بالا رو چک کنم که ایندفه یه صدایی شنیدم که ارزو میکردم کاش کر شده بودم
(علامت ا/ت+ علامت اون هرزه× علامت یونگی_)
_اه..سکسی گرلم..اه..اه خوبه
او..اون صدای یونگی بود؟..نه امکان نداره پاهام داشت میلرزید ولی اروم اروم رفتم سمت اتاق مشترکم با یونگی و درو باز کردم با چیزی که دیدم قلبم داشت از وسط نصف میشد
+ی..یونگی؟
یونگی با تعجب سرشو بالا اورد اما قبل اینکه چیزی بگه من به سمت در خروجی دویدم و اونم سریع بلند شد جوری که اون دختر جر خورد سریع لباساش رو پوشید و بدون توجه به اون هرزه از اتاق اومد بیرون و دنبالم اومد...
(ویو ا/ت)
الان دو ساله که با یونگی ازدواج کردم من و اون عاشق هم نبودیم ولی خانواده هامون مجبورمون کردن با هم ازدواج کنیم یونگی اولش خیلی سرد باهام برخورد میکرد ولی به مرور زمان عاشق هم شدیم یونگی یه دختر باز بود و هر شب پیش یه دختر بود ولی بلاخره تونستم ازش قول بگیرم که دیگه این کارو نکنه امروز خیلی زودتر از بیمارستان برگشتم(ا/ت دکتره)میخواستم تا قبل اینکه یونگی از کمپانی بیاد شام اماده کنم تا خسته نشه(یونگی هم همون ایدل عه)
+خوبه بلاخره مرخصی گرفتم
×اه..اه...یونگیااا
چرا دارم حس میکنم یه صدایی میاد؟بیخیال میرم غذا درست کنم و به سمت اشپزخانه رفتم و مشغول شدم
×اه..اه...کاندوم....پار...پاره شد
دوباره صدا اومد یکم ترسیدم بخاطر همین رفتم تا بالا رو چک کنم که ایندفه یه صدایی شنیدم که ارزو میکردم کاش کر شده بودم
(علامت ا/ت+ علامت اون هرزه× علامت یونگی_)
_اه..سکسی گرلم..اه..اه خوبه
او..اون صدای یونگی بود؟..نه امکان نداره پاهام داشت میلرزید ولی اروم اروم رفتم سمت اتاق مشترکم با یونگی و درو باز کردم با چیزی که دیدم قلبم داشت از وسط نصف میشد
+ی..یونگی؟
یونگی با تعجب سرشو بالا اورد اما قبل اینکه چیزی بگه من به سمت در خروجی دویدم و اونم سریع بلند شد جوری که اون دختر جر خورد سریع لباساش رو پوشید و بدون توجه به اون هرزه از اتاق اومد بیرون و دنبالم اومد...
۲۰.۱k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.