رمان دام شیطان
به مأمن شهدا
به عطری آشنا
به آرزوی عاشقا
به شهرگریه ودعا
به سرزمین پاک کربلا....
چشمم به گنبد آقا افتاد ,بابا زد توسرش گفت ارباب گدا اوردم گدا...دختری مجنون اوردم برای شفا...
یک لحظه محوگنبدشدم,نوری عجیب بربدنم نشست,دستم راگذاشتم روسینه ام وگفتم:السلام علیک یا ثارالله,السلام علیک یا مظلوم,السلام علیک یا غریب...
سلام اقای خوبیها,اقا بااین همه عاشق ,مثل پدربزرگوارتان علی ع هنوز غریبید,
اقا اسلام غریب شده,
اقا مذهب شیعه که به خاطرش خونتان رافداکردید غریب شده,
آقا پیغمبر غریب شده,
آقا به خداااا,, خدا غریب شده وغربت مهرحک شده ایست برجبین شیعه و تاظهور منتقم کربلا,مولای دنیا,حامی ضعفا,مهدی زهراس باقیست
پدرومادرم از شیرین زبانی دخترک لالشان متعجب شده بودند وناگاه هردوبه سجده ی شکر افتاند...
دوسال از زمانی که گرفتارعرفان حلقه شدم وسپس خود را آزاد نمودم میگذرد....
شکرخداقدرت تکلم خودم رابدست آوردم وترم بعدازآن موضوع ,سردرس ودانشگاه برگشتم
ولی به خاطر اتفاقات گذشته,یک جور حساسیت به دیدن خون پیداکرده بودم,پس رشته ی تحصیلی ام وحتی دانشگاهم را عوض کردم چون رتبه ی تک رقمی کنکور را آورده بود درتغییررشته کمی آزادتر بودم پس رشته ی,شیمی هسته ای را انتخاب نمودم .
درطول این دوسال قران را به طورکامل حفظ کردم ونیروی روحی خودم راتقویت نمودم .
آقای موسوی که خیلی ازموفقیتهام رادراین زمینه مدیون اوهستم,بسیار تعریف وتمجیدمیکند ومیگویید درزمینه ی مسایل معنوی برای خودت استادی شدی دخترم...😊
#ادامه_دارد ..
به عطری آشنا
به آرزوی عاشقا
به شهرگریه ودعا
به سرزمین پاک کربلا....
چشمم به گنبد آقا افتاد ,بابا زد توسرش گفت ارباب گدا اوردم گدا...دختری مجنون اوردم برای شفا...
یک لحظه محوگنبدشدم,نوری عجیب بربدنم نشست,دستم راگذاشتم روسینه ام وگفتم:السلام علیک یا ثارالله,السلام علیک یا مظلوم,السلام علیک یا غریب...
سلام اقای خوبیها,اقا بااین همه عاشق ,مثل پدربزرگوارتان علی ع هنوز غریبید,
اقا اسلام غریب شده,
اقا مذهب شیعه که به خاطرش خونتان رافداکردید غریب شده,
آقا پیغمبر غریب شده,
آقا به خداااا,, خدا غریب شده وغربت مهرحک شده ایست برجبین شیعه و تاظهور منتقم کربلا,مولای دنیا,حامی ضعفا,مهدی زهراس باقیست
پدرومادرم از شیرین زبانی دخترک لالشان متعجب شده بودند وناگاه هردوبه سجده ی شکر افتاند...
دوسال از زمانی که گرفتارعرفان حلقه شدم وسپس خود را آزاد نمودم میگذرد....
شکرخداقدرت تکلم خودم رابدست آوردم وترم بعدازآن موضوع ,سردرس ودانشگاه برگشتم
ولی به خاطر اتفاقات گذشته,یک جور حساسیت به دیدن خون پیداکرده بودم,پس رشته ی تحصیلی ام وحتی دانشگاهم را عوض کردم چون رتبه ی تک رقمی کنکور را آورده بود درتغییررشته کمی آزادتر بودم پس رشته ی,شیمی هسته ای را انتخاب نمودم .
درطول این دوسال قران را به طورکامل حفظ کردم ونیروی روحی خودم راتقویت نمودم .
آقای موسوی که خیلی ازموفقیتهام رادراین زمینه مدیون اوهستم,بسیار تعریف وتمجیدمیکند ومیگویید درزمینه ی مسایل معنوی برای خودت استادی شدی دخترم...😊
#ادامه_دارد ..
۲.۰k
۲۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.