آرام دل خویش نجویم چه کنم

‌آرام دل خویش نجویم چه کنم؟
وندر طلبش به سر نپویم چه کنم؟
گویند مرو که خون خود می‌ریزی
مادام که در کمند اویم چه کنم؟
"سعدی"
دیدگاه ها (۱)

درد یک پنجره را پنجره‌ها می‌فهمندمعنی کور شدن را گره‌ها می‌ف...

ذرّۀ خاکم و در کوی توام جای خوش استترسم ای دوست که بادی ببرد...

بال و پرم را چید و بند از پام واکردآزادم اما این رهایی درد د...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط