سناریو
سناریو
درخواستی
کاراکتر : سانزو (همونی که تو عکس مشاهده می کنید)
موضوع : وقتی با پدر خواندت دعوات میشه و اون تورو از خونه میندازتت بیرون
.................
شهر بازی *
تو با سانزو به شهر بازی رفتین و کلی بهتون خوش گذشت .
_ام ا.ت ..... صورتت چرا کبوده؟
_ام این چیزه امم آها داشتم میکاپ میکردم به جای اینکه بزنم تو صورتی زدم تو بنفش همین هه هه
*نمیتونم بهش بگم که از پدرخواندم کتک میخورم
_خب باشه
_خدافظ سانزو
_هی وایسا تا خونت میام
_نهههه خودم میرم ممنون سانزو
_خدافظ سانزو
_خدافظ مورفین
دوئیدم سمت خونه ..... خوبه دنبالم نمیکنه....در رو باز کردم.....تبق معمول داشت سیگار میکشید
سمت اتاقم رفتم و میکاپم رو پاک کردم...حق با سانزو بود .... صورتم کبود بود....
_هوی هرزه بیا پایین
رفتم پایین
_بله ؟
_کدوم قبرستونی بودی؟
_بیرون
_چه گوهی میخوردی؟
_به تو چه؟
عصبانی شد اومد سمت و سیگارش رو با دست من خاموش کرد
_آیییی
_دهنتو ببند
درد بدی داشت.....۳ تا مش و ۵ لگد پشتش زد...تا کی باید اینجوری زندگی کنم؟....میخوام بمیرم.......
آخرش از خونه منو انداخت بیرون ...
خونم رو برف های سفید میریخت الان بود که بمیرم....رفتم به پارکی که با سانزو آشنا شدم.... دقیقا همونجا...با سانزو....زندگیم خیلی خوب میشد
از زبان سانزو :
هه دلم برا دختر کوچولوم تنگ شد
میخوام برم جایی که خیلی دوسش دارم
به سمت پارک رفتم که ..... که با ا.ت مواجه شدم سر تا پاهاش خونی بود
_ا.تتتت
خیلی اوعضاش بد بود بردمش خونم و پانسمانش کردم
_کی اینکار رو باهات کرده ؟
_هیشکی یه گربه بود
_گربه نمیتونه تورو تا مرز مرگ ببره
_ام خب .... اه ... ناپدریم
از زبان ا.ت :
دستش مشت بود .... خیلی عصبی شد
... چهار پنج تا قرص برداشت و ریخت تو دهنش
یه لبخند سادیسمی هم زد
_ا.ت باهام بیا
دستم رو گرفت و سمت خودش کشوند
به سمت خونم رفتین و رسیدیم
در زد
_ها چ.... هوی هرزه این کله صورتی دوست پسر اسکلته ؟
تا رفتم چیزی بگم سانزو رفت تو و بعد از ۱ دقیقه صدای زجه های پدر خواندم رو دیدم
یهو در باز شد و پدر خواندن به ترز فجیهی شکنجه داده شده بود تو پنج دقیقه
سانزو پاهاش رو سر پدر خواندم بود
_خب الان باید چی بگی؟
_گ..گوه خ..وردم
_خوبه
و پاهاش رو فشار داد و سرش له شد و مرد
_خب ا.ت تو از این به بعد پیش خودم زندگی میکنی
دیگه نمیزارم اتفاقی برات بیفته دارلینگ
درخواستی
کاراکتر : سانزو (همونی که تو عکس مشاهده می کنید)
موضوع : وقتی با پدر خواندت دعوات میشه و اون تورو از خونه میندازتت بیرون
.................
شهر بازی *
تو با سانزو به شهر بازی رفتین و کلی بهتون خوش گذشت .
_ام ا.ت ..... صورتت چرا کبوده؟
_ام این چیزه امم آها داشتم میکاپ میکردم به جای اینکه بزنم تو صورتی زدم تو بنفش همین هه هه
*نمیتونم بهش بگم که از پدرخواندم کتک میخورم
_خب باشه
_خدافظ سانزو
_هی وایسا تا خونت میام
_نهههه خودم میرم ممنون سانزو
_خدافظ سانزو
_خدافظ مورفین
دوئیدم سمت خونه ..... خوبه دنبالم نمیکنه....در رو باز کردم.....تبق معمول داشت سیگار میکشید
سمت اتاقم رفتم و میکاپم رو پاک کردم...حق با سانزو بود .... صورتم کبود بود....
_هوی هرزه بیا پایین
رفتم پایین
_بله ؟
_کدوم قبرستونی بودی؟
_بیرون
_چه گوهی میخوردی؟
_به تو چه؟
عصبانی شد اومد سمت و سیگارش رو با دست من خاموش کرد
_آیییی
_دهنتو ببند
درد بدی داشت.....۳ تا مش و ۵ لگد پشتش زد...تا کی باید اینجوری زندگی کنم؟....میخوام بمیرم.......
آخرش از خونه منو انداخت بیرون ...
خونم رو برف های سفید میریخت الان بود که بمیرم....رفتم به پارکی که با سانزو آشنا شدم.... دقیقا همونجا...با سانزو....زندگیم خیلی خوب میشد
از زبان سانزو :
هه دلم برا دختر کوچولوم تنگ شد
میخوام برم جایی که خیلی دوسش دارم
به سمت پارک رفتم که ..... که با ا.ت مواجه شدم سر تا پاهاش خونی بود
_ا.تتتت
خیلی اوعضاش بد بود بردمش خونم و پانسمانش کردم
_کی اینکار رو باهات کرده ؟
_هیشکی یه گربه بود
_گربه نمیتونه تورو تا مرز مرگ ببره
_ام خب .... اه ... ناپدریم
از زبان ا.ت :
دستش مشت بود .... خیلی عصبی شد
... چهار پنج تا قرص برداشت و ریخت تو دهنش
یه لبخند سادیسمی هم زد
_ا.ت باهام بیا
دستم رو گرفت و سمت خودش کشوند
به سمت خونم رفتین و رسیدیم
در زد
_ها چ.... هوی هرزه این کله صورتی دوست پسر اسکلته ؟
تا رفتم چیزی بگم سانزو رفت تو و بعد از ۱ دقیقه صدای زجه های پدر خواندم رو دیدم
یهو در باز شد و پدر خواندن به ترز فجیهی شکنجه داده شده بود تو پنج دقیقه
سانزو پاهاش رو سر پدر خواندم بود
_خب الان باید چی بگی؟
_گ..گوه خ..وردم
_خوبه
و پاهاش رو فشار داد و سرش له شد و مرد
_خب ا.ت تو از این به بعد پیش خودم زندگی میکنی
دیگه نمیزارم اتفاقی برات بیفته دارلینگ
۴.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.