مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁷⁴
ویو لانا
خیرر مثل اینکه نمیشه استراحت کرد
پاشدم و رفتم سمت چمدونم حوله حموم و ورداشتم و سمت حموم رفتم یه حموم نیم مینی گرفتم و اومدم بیرون و روتین پوستی انجام دادم که صدای ماشین کوک و از تراس شنیدم بدو بدو رفتم تراس تا ببینم کوکه یا نه
که حدسم درست بود...
ماسک صورت و دراوردم و به از اتاق خارج شدم و از پله ها میخواستم برم پایین که کوک و دیدم خوشحال و لبخند رو لبم بود که کوک از پله ها اومد بالا و مچ دستمو گرفت و با خودش کشوند
+هی چیشدههه؟
_هیسس
در اتاق و باز کرد من و انداخت تو اتاق و خودشم اومد تو اتاق
+چیشدهه (نگران)
ویو لانا
کوک اروم اروم اومد سمتم و منم عقب میرفتم که خوردم به در تراس
+کوک میشه بگی چیشده؟
_ چرا ترسیدی بیب؟(خمار)
+ تو هم بودی میترسیدی
فلش بک به چند لحظه پیش*
ویو کوک
تو این چند روز خیلی وابسته لانا شده بودم وقتی ساندویچ ها رو گرفتم با سرعت اومدم عمارت ساندویچ ها زو گذاشتم رو اپن اشپزخونه که میا اومد سمتم
♡ دستت دردنکنه کوک
_خواهش ببینم لانا کجاست؟
♡اتاقش.. جیمین گفت کمر لانا یکم درد میکنه رفتم پیشش که ببینم چیشده گفت بخاطر خستگیه
_ عاهاا باشه
♡خب تا سفره رو میچینم شما برید لانا رو بیارید
_چشم زن داداش مرسی
داشتم از پله ها میرفتم بالا که ببینم لانا چش شده که لانا رو بالای پله ها دیدم بدو بدو از پله ها رفتم بالا و دستشو گرفتم و کشوندم تو اتاق
_ چرا ترسیدی بیب؟(خمار)
+ تو هم بودی میترسیدی

اروم از مچ دست لانا گرفتم و انداختمش رو تخت و خودمم پرت کردم کنارش رو تخت
_ بیا بغلم
+کوک مستی؟(نگران)
_نه فقط دلم برات تنگ شده بود
دستاشو باز میکنه*
+منمم
رفت بغلش*
ویو لانا
بغل کوک واقعا خیلی بهم ارامش میداد
همینجوری تو بغل کوک مچاله شده بودم و سفت بغلش میکردم و کوکم روی موهام بوسی میزاشت و روی کمرو ماساژ میداد
پنج مین بعد..
_الان کمرت خوبه؟
+ارهه
_پس بیا بریم سریع شام و بخوریم و بگیریم بخوابیم که فردا صبح باید راه بیوفتیم
+هومم...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۲)

مروارید آبیPart ⁷⁵ویو کوک بعد اینکه لباس هامو عوض کردم برگشت...

مروارید آبیPart ⁷⁶+ سه سالی میشه.. ولی وقتی برگشتم من کوک و ...

مروارید آبیPart ⁷³☆اشکال نداره ببینم شام چی میخورید؟ _ یلحظه...

مروارید آبیPart ⁷²ویو لاناوقتی نامجون و میا هم بهمون ملحق شد...

فیک(خواهر ناتنی من) ادامه پارت ۳

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۲۷که یهو گوشی و قاپید و گفتتهیونگ: منو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط