و تو هیچ نمیدانی
و تو هیچ نمیدانی
در این شهرِ شلوغ ،
هزار بار جانم به لبم رسید
وقتی غریبه های هم نامت را صدا میکردند
و هیچکدامشان نه تو بودی و نه حتی شبیهَت ،
عزیز جانم ،
دل ، شلوغی شهر نمیداند چیست
میگردد و میگردد و بهانه ای برای تنگ شدن پیدا می کند
در این شهرِ شلوغ ،
هزار بار جانم به لبم رسید
وقتی غریبه های هم نامت را صدا میکردند
و هیچکدامشان نه تو بودی و نه حتی شبیهَت ،
عزیز جانم ،
دل ، شلوغی شهر نمیداند چیست
میگردد و میگردد و بهانه ای برای تنگ شدن پیدا می کند
- ۵.۸k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط