آن چای لبسوز لبدوز

آن چای لب‌سوز لب‌دوز
جوانی من بود
که در دست‌های سردت
یخ کرد و از دهن افتاد!!!
دیدگاه ها (۵)

زن دوست داشتن ِ نصفه و نیمه نمی فهمدیک زن رایا باید پرستیدیا...

خرافات است که میگویند هر چیز را بشماری کم میشودمن روزها را ش...

من چنان شاخه خشکی بودم نا امید از گذر باد بهار وتو مانند شک...

یکی بود یکی نبود ... یه دروغ کهنه بود ، یکی موند یکی نموند.....

زیاد سخت گرفته‌ایم!⁣زندگی چیزی به جز گرفتنِ یک استکان چای لب...

همیشه چای برایم بیشتر از یک نوشیدنی ساده بودهچای بهانه‌ ایست...

ای من کیرم دهن هرکسی که فردارو تعطیل نکرد ما اینجا داریم تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط