من چنان شاخه خشکی بودم نا امید از گذر باد بهار وتو مانند

من چنان شاخه خشکی بودم نا امید از گذر باد بهار وتو مانند شکوفه بنشستی ب دل بی کس من
کاشکی گرمی آغوش تو مال من بود
کاش میشد که تورا از دل تقدیر ربود
دیدگاه ها (۱)

آن چای لب‌سوز لب‌دوزجوانی من بودکه در دست‌های سردتیخ کرد و ا...

زن دوست داشتن ِ نصفه و نیمه نمی فهمدیک زن رایا باید پرستیدیا...

یکی بود یکی نبود ... یه دروغ کهنه بود ، یکی موند یکی نموند.....

شعر من تقدیم چشمان شما.. یادش بخیرروز های تا به شب بی انتها....

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط