ما دو پیراهن بودیم

ما دو پیراهن بودیم

بر یک بند...

یکی را باد برد،

دیگری را

باران هر روز خیس می کند...
دیدگاه ها (۱)

من و توکاشف تمام خیابان ها وکوچه های خلوت و دنجاین شهریم،فقط...

💣 💣 💣 😄 😄

من سوختن را فول فولمتو فقط...آتش بزن..

طناب را به گردنم انداختندگفتند : آخرین آرزویت ؟گفتم : دیدن ع...

...آذرماه، چه زود آمدیی؟ با آن نفس‌های سردبا خودت خاطره‌ها ر...

برادرا جز شهادت هیچ راه دیگری نیست که انسان با خیال راحت بخو...

درود. دیروز باد از مدت ها یه تولد خیلی خوب رفتم و واقعا بهم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط