گزیدم از میان مرگ ها این گونه مردن را

گزیدم از میان مرگ ها ، این گونه مردن را
تو را چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را

خوشا از عشق مردن در کنارت ، ای که طعم تو
حلاوت می دهد حتی شرنگ تلخ ِ مردن را

چه جای شِکوه زاندوه تو ؟ وقتی دوست تر دارم
من از هر شادی دیگر ، غم عشق تو خوردن را

تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی
نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را

مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده
که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را



#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۵)

زندگیِ من از روزی آغاز شدکه تو را دیدمو بازوانت، راهِ دهشتنا...

زده ام دل به خیابان و به دنبال خودمتا که جویا شوم ازحالت و ا...

سلام صبحتون بخیر دوستان.اولین روز از آخرین ماه سالتون پر از ...

من به بعضی چهره ها چون زود عادت میکنمپیششان سر بر نمی آرم رع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط