تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت

تــا بپـیـــونـدد به دریـا کـــــوه را تنـــها گــــذاشت
رود رفــت امـــا مســیر رفـتنــش را جـــا گذاشت

هیچ وصلی بی جدایی نیست، این را گفت رود
دیده گلگون کـــرد و ســر بر دامـن صحرا گذاشت

هــر کــه ویران کـــرد ویران شد در این آتش سرا
هیـــزم اول پـایـــه ی ســــوزاندن خـــود را نهــاد

اعتبـار ســـر بلنــدی در فـــروتـــن بــودن اســـت
چشــمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت

مــــوج راز ســــر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صــدف هایی که بین ســـاحل و دریا گذاشت

دیدگاه ها (۱)

در چشـــم تو دیــدم غـــم پنهـــان شــده ات راپنهـــان نکــن...

نگرانی هیچ‌وقتنتیجه رو تغییر نمیدهآروم باشید..شاید اتفاق نیف...

من میـــــــگم بهم نگاه ڪنتو میگے ڪه جون فدا ڪن  من میــــــ...

خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت دیدم از بس ناز داری دل ز د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط