خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت

خواستم در دفترم عکسی کشم از صورتت
دیدم از بس ناز داری دل ز دفتر می بری

خواستم شعری بگویم عین چشم ناز تو
دیدم از مردم ، نگفته دین و باور می بری

خواستم جامی بنوشم،مست چشمانت شوم
لیک ترسیدم به مستی،دل تو بهتر می بری

خواستم تا ، گرم آغوش تو ، گرمایم دهد
دیدم ازبس داغتم، از کوره ام در می بری

خواستم جان را ، فدای مهربانی ات کنم
دیدم این نا قابل ست ؛ بی جامِ دیگر می بری

خواستم پا،پس کشم از بسکه میخواهم تو را
دیدمت در عشق پایی ؛ تا به آخر می بری
دیدگاه ها (۲)

من میـــــــگم بهم نگاه ڪنتو میگے ڪه جون فدا ڪن  من میــــــ...

تــا بپـیـــونـدد به دریـا کـــــوه را تنـــها گــــذاشترود ...

⭕️ اشکهای خفته ⭕️قسمت قسمت سومحدیث خندید وگفت: باورکن خیلی د...

#سلام، صبحتون شاد هر روز که چشم می‌گشایی ، یعنی قرار است که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط