وقتی بچه بودم کنار مادرم می خوابیدم
وقتی بچه بودم کنار مادرم می خوابیدم
و هر شب یک آرزو می کردم .
مثلا آرزو می کردم برایم اسباب بازی
بخرد ، می گفت می خرم به شرط اینکه
بخوابی ...
یا آرزو می کردم برم بزرگ ترین
شهربازی دنیا ، می گفت می برمت
به شرط اینکه بخوابی ...
یک شب پرسیدم : اگر بزرگ شوم
به آرزوهایم می رسم ؟
گفت : می رسی به شرط اینکه بخوابی ...
هر شب با خوشحالی می خوابیدم
آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و
آرزوهایم کوچک شدند ...
دیشب مادرمو خواب دیدم ،
پرسید هنوز هم شب ها قبل از خواب
به آرزوهایت فکر می کنی ؟
گفتم شب ها نمی خوابم ،
گفت مگر چه آرزویی داری ؟
گفتم تو اینجا باشی و هیچ آرزویی
نداشته باشم ، گفت سعی خودم را
می کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه
بخوابی ...
#چارلی چاپلین
و هر شب یک آرزو می کردم .
مثلا آرزو می کردم برایم اسباب بازی
بخرد ، می گفت می خرم به شرط اینکه
بخوابی ...
یا آرزو می کردم برم بزرگ ترین
شهربازی دنیا ، می گفت می برمت
به شرط اینکه بخوابی ...
یک شب پرسیدم : اگر بزرگ شوم
به آرزوهایم می رسم ؟
گفت : می رسی به شرط اینکه بخوابی ...
هر شب با خوشحالی می خوابیدم
آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و
آرزوهایم کوچک شدند ...
دیشب مادرمو خواب دیدم ،
پرسید هنوز هم شب ها قبل از خواب
به آرزوهایت فکر می کنی ؟
گفتم شب ها نمی خوابم ،
گفت مگر چه آرزویی داری ؟
گفتم تو اینجا باشی و هیچ آرزویی
نداشته باشم ، گفت سعی خودم را
می کنم به خوابت بیایم به شرط آنکه
بخوابی ...
#چارلی چاپلین
- ۷.۷k
- ۰۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط