تو گذشت و شب و روز گذشت

تو گذشتي و شب و روز گذشت.
آن زمان‌ها، به اميدي كه تو ، برخواهي گشت
پای هر پنجره، مات می نشستم به تماشا، تنها،
گاه بر پرده ابر،گاه در روزن ماه،
دور، تا دورترين جاها مي‌رفت نگاه؛
باز مي‌گشتم تنها،
هيهات!
چشم‌ها دوخته‌ام بر در و ديوار هنوز!

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۰)

من بمیرم برایت که انقدر خوبی؟من بمیرم برای آن دست‌های زمخت م...

می‌شود نبود؟یا می‌شود چشم‌ها را بست و آهسته مُرد؟تا دوباره م...

#عکس_نوشته

#عکس_نوشته

تو گذشتی و شب و روز گذشتآن زمان‌ها به اُمیدی که تو بر خواهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط