گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر


گر بود عمر به میخانه رسمٖ بار دگر
بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر



حافظ 🌹
دیدگاه ها (۱)

در ازدحام ِ چشم هاجز با نگاهت - حرفم نیستسکوت می کنم- دلم را...

من چه سبزم امروزو چه اندازه تنم هوشیار استنکند اندوهی ، سر ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط