پارت ۳۹
#کایلا
شاممون و خوردیم و بعد کلی شیطنت رفتیم خواستیم بریم بخوابیم که مینجی دستمونو کشید یه کنار
○:وایسید یه لحظه کارتون دارم
♤:عشقم بیا بریم من دارم بیهوش میشم
◇:عه چه بهتر بیهوش شو یکم اون صداتو نشنوم
□:ععع کایلا اذیتش نکن ♤:نمیفهمه ولش کن
قیافم و مچاله کردم و چپ نگاش کردم که خندید
♡:کایلا نمیای؟!
○:واااای....نمیخورم عشقتونو برید الان میایم دیگه
تهیونگ به نظر خیلی کلافه و گرفته میومد☆:لطفا زود بیا کندی
پسرا رفتن □:خب چیه بگو؟!
○:نونا کایلا یه چیزیو تعریف نکرد ...یه چشمک ریز به نییانگ زد
□:ایییی راس میگی...
◇:دقیقا چیو باید تعریف کنم؟!؟!
○:ای دیوونه بوستون دیگه؟!
◇:اییشش چندش...بوسه دیگع چیع میدونی بدم میادا...درضمن کوکی منو نبوسیده و نمیبوسه چون بدم میاد از این چندش بازیا
□:ببینم گردنتو کیس مارک نکرده
دستشو از گردنم پرت کردم
◇:یاااا....من میگم از بوسه هم بدم میاد تو میگی کیس مارک؟!
○:خیلی روانی بخدا...انقدر خوبه که نگو...الان بدت میاد بزار تجربه کنی..خیلی حس خوبیه لنتی
قیافمو کج و کوله کردم◇:عاا..اره باش
□:راس میگه منم بدم میومد ولی از اونشب تو سالن ورزش..گااااد ببین بهترین حس دنیا اینه که عشقتو ببوسی تهشو گفتم بهت
◇:فقط بسه..من رفتم
ازشون جدا شدم و رفتم سمت اتاقمون کوکی رو تخت نشسته بود و پشتش به من بود
رفتم کنارش نشستم و سرمو رو شونش گذاشتم اونم بغلم کرد:)
بنظر خوب نمیومد نگرانش بودم، امروز کلی گریه کرده بود
◇:کوکی
♡:جانم
◇:من خیلی معذرت میخوام...شرمندتم واقعا
♡:این چه حرفیه اخه عشقم تو که کاری نکردی دیوونه
از بغلش اومدم بیرون◇:ولی امروز خیلی ناراحتت کردم...باعث شدم گریع کنی.
♡:اینجوری نگو دیگه...تو همین که کنارم باشی کافیه...دیگه هیچی...هیچی نمیخوام
ا
ادامه پارت بعد💜😻
لایک کامنت💜😻
شاممون و خوردیم و بعد کلی شیطنت رفتیم خواستیم بریم بخوابیم که مینجی دستمونو کشید یه کنار
○:وایسید یه لحظه کارتون دارم
♤:عشقم بیا بریم من دارم بیهوش میشم
◇:عه چه بهتر بیهوش شو یکم اون صداتو نشنوم
□:ععع کایلا اذیتش نکن ♤:نمیفهمه ولش کن
قیافم و مچاله کردم و چپ نگاش کردم که خندید
♡:کایلا نمیای؟!
○:واااای....نمیخورم عشقتونو برید الان میایم دیگه
تهیونگ به نظر خیلی کلافه و گرفته میومد☆:لطفا زود بیا کندی
پسرا رفتن □:خب چیه بگو؟!
○:نونا کایلا یه چیزیو تعریف نکرد ...یه چشمک ریز به نییانگ زد
□:ایییی راس میگی...
◇:دقیقا چیو باید تعریف کنم؟!؟!
○:ای دیوونه بوستون دیگه؟!
◇:اییشش چندش...بوسه دیگع چیع میدونی بدم میادا...درضمن کوکی منو نبوسیده و نمیبوسه چون بدم میاد از این چندش بازیا
□:ببینم گردنتو کیس مارک نکرده
دستشو از گردنم پرت کردم
◇:یاااا....من میگم از بوسه هم بدم میاد تو میگی کیس مارک؟!
○:خیلی روانی بخدا...انقدر خوبه که نگو...الان بدت میاد بزار تجربه کنی..خیلی حس خوبیه لنتی
قیافمو کج و کوله کردم◇:عاا..اره باش
□:راس میگه منم بدم میومد ولی از اونشب تو سالن ورزش..گااااد ببین بهترین حس دنیا اینه که عشقتو ببوسی تهشو گفتم بهت
◇:فقط بسه..من رفتم
ازشون جدا شدم و رفتم سمت اتاقمون کوکی رو تخت نشسته بود و پشتش به من بود
رفتم کنارش نشستم و سرمو رو شونش گذاشتم اونم بغلم کرد:)
بنظر خوب نمیومد نگرانش بودم، امروز کلی گریه کرده بود
◇:کوکی
♡:جانم
◇:من خیلی معذرت میخوام...شرمندتم واقعا
♡:این چه حرفیه اخه عشقم تو که کاری نکردی دیوونه
از بغلش اومدم بیرون◇:ولی امروز خیلی ناراحتت کردم...باعث شدم گریع کنی.
♡:اینجوری نگو دیگه...تو همین که کنارم باشی کافیه...دیگه هیچی...هیچی نمیخوام
ا
ادامه پارت بعد💜😻
لایک کامنت💜😻
۱۵.۵k
۱۶ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.