پارت 6
پارت 6
ویو لینو
داشتم وارد کلاس میشدم که صدا فلیکس که داشت بحث میکرد توجه من جلب کرد. سریع رفتم که از فلیکس دفاع کنم که با صحنه ای که دیدم خشکم زد. هان!! با هان بحث شده بود. فلیکس مثل یه جوجه کوچولو شده بود و هان هم مثل یه سنجاب عصبی از شدت کیوتی اون دوتا خندم گرفته بود. ولی جلو خودم گرفتم فقط اون دوتا تماشا میکردم.
فلیکس :جرعت داری دوباره بگو من چی صدا کردی تا نشونت بدم.
هان با نیشخند : گفتم تو یه نیم وجبی.
فلیکس دستش رو بالا برد تا هان بزن خواستم برم بگیرمش که دیر شد و هان زد. هان از شک کار فلیکس فقط لپ سیلی خورد رو گرفته بود و بعد اشک هاش شروع به ریختن کرد.
ویو هان
چی الان یکی بهم سیلی زد ؟ به من ؟! شکه شده بودم که اشکام گونه ام خیس کردن. من گریه میکردم؟! واقعا چم شده بود؟! نمیخواستم فلیکس اشکام ببینه و بهم بخنده، پس از کلاس خارج شدم.
به پشت مدرسه رفتم تا تنها باشم و گریه کنم. داشتم گریه میکردم که صدا اشنا یی صدام زد. لینو بود. ولی چرا اومده دنبال من.
بعد رفتن هان
ویو لینو
از دست فلیکس عصبی بودم . چرا هان زد؟ با عصبانیت به فلیکس رو کردم.
لینو :( با داد) چرا زدیش؟
فلیکس ( با گریه ) : چرا س...ر مم...ن دا....دد میزنی؟
دیدم فلیکس ناراحت شده و پشیمون از دادم شدم.
لینو : ببخشید منظوری نداشتم.
فلیکس( با ناراحتی ) : باشه.
سرش رو یه کم نوازش کردم.دیدم حالش بهتر پس رفتم دنبال هان. از همه میپرسیدم دیدنش یا نه که فهمیدم پشت مدرسه رفته. بعداز کلی گشتن هان پیدا کردم. رفتم کنار هان و نشستم.
لینو : هان بهتری؟
هان : (با گریه) لی... هق.. نو.. هق چرا اوم..هق دی؟
با دیدن گریه اون قلبم تیر میکشید خیلی ناز بود ولی من نمیخواستم این کوچولو این جوری باشه. سرش رو نوازش کردم.
لینو : وقتی گریه میکنی رو دوست ندارم.
هان : ببخشید سعی میکنم گریه نکنم.
تمام کلماتش با بغض بود. میخواستم فقط یه کاری کنم اشکاش تموم شه. ناخوداگاه یه فکری زد به سرم . سریع کشیدمش توی بغل خودم.
ویو هان
داشتم سعی میکردم گریه نکنم ولی نمیتونستم. ناگهان گرما دلنشینی حس کردم درسته لینو بود ب.. بغ.. بغلم کرده بود. تعجب کردم ولی حس گرماش رو دوست داشتم خودم بیشتر توی بغلش جا کردم. بعد از چند دقیقه حالم بهتر شد و از بغل لینو جدا شدم.
هان : ممنونم.
لینو :(با لبخند) خواهش میکنم.
لبخنداش قشنگ بود.
ادامه در کامنت ها
ویو لینو
داشتم وارد کلاس میشدم که صدا فلیکس که داشت بحث میکرد توجه من جلب کرد. سریع رفتم که از فلیکس دفاع کنم که با صحنه ای که دیدم خشکم زد. هان!! با هان بحث شده بود. فلیکس مثل یه جوجه کوچولو شده بود و هان هم مثل یه سنجاب عصبی از شدت کیوتی اون دوتا خندم گرفته بود. ولی جلو خودم گرفتم فقط اون دوتا تماشا میکردم.
فلیکس :جرعت داری دوباره بگو من چی صدا کردی تا نشونت بدم.
هان با نیشخند : گفتم تو یه نیم وجبی.
فلیکس دستش رو بالا برد تا هان بزن خواستم برم بگیرمش که دیر شد و هان زد. هان از شک کار فلیکس فقط لپ سیلی خورد رو گرفته بود و بعد اشک هاش شروع به ریختن کرد.
ویو هان
چی الان یکی بهم سیلی زد ؟ به من ؟! شکه شده بودم که اشکام گونه ام خیس کردن. من گریه میکردم؟! واقعا چم شده بود؟! نمیخواستم فلیکس اشکام ببینه و بهم بخنده، پس از کلاس خارج شدم.
به پشت مدرسه رفتم تا تنها باشم و گریه کنم. داشتم گریه میکردم که صدا اشنا یی صدام زد. لینو بود. ولی چرا اومده دنبال من.
بعد رفتن هان
ویو لینو
از دست فلیکس عصبی بودم . چرا هان زد؟ با عصبانیت به فلیکس رو کردم.
لینو :( با داد) چرا زدیش؟
فلیکس ( با گریه ) : چرا س...ر مم...ن دا....دد میزنی؟
دیدم فلیکس ناراحت شده و پشیمون از دادم شدم.
لینو : ببخشید منظوری نداشتم.
فلیکس( با ناراحتی ) : باشه.
سرش رو یه کم نوازش کردم.دیدم حالش بهتر پس رفتم دنبال هان. از همه میپرسیدم دیدنش یا نه که فهمیدم پشت مدرسه رفته. بعداز کلی گشتن هان پیدا کردم. رفتم کنار هان و نشستم.
لینو : هان بهتری؟
هان : (با گریه) لی... هق.. نو.. هق چرا اوم..هق دی؟
با دیدن گریه اون قلبم تیر میکشید خیلی ناز بود ولی من نمیخواستم این کوچولو این جوری باشه. سرش رو نوازش کردم.
لینو : وقتی گریه میکنی رو دوست ندارم.
هان : ببخشید سعی میکنم گریه نکنم.
تمام کلماتش با بغض بود. میخواستم فقط یه کاری کنم اشکاش تموم شه. ناخوداگاه یه فکری زد به سرم . سریع کشیدمش توی بغل خودم.
ویو هان
داشتم سعی میکردم گریه نکنم ولی نمیتونستم. ناگهان گرما دلنشینی حس کردم درسته لینو بود ب.. بغ.. بغلم کرده بود. تعجب کردم ولی حس گرماش رو دوست داشتم خودم بیشتر توی بغلش جا کردم. بعد از چند دقیقه حالم بهتر شد و از بغل لینو جدا شدم.
هان : ممنونم.
لینو :(با لبخند) خواهش میکنم.
لبخنداش قشنگ بود.
ادامه در کامنت ها
۱۲.۴k
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.