Love from hate
Love from hate
پارت 8
ویو لینو
یهو هیونجین به فلیکس نزدیک تر شد و لب هاش رو روی لب های اون گذاشت و بوسه ای رو شروع کرد.
به زور جلو خودم گرفتم تا هیون نزنم. ولی... ولی چیکار کرد الان. دیگه خونش حلال پسری عوضی. به چه جرعت فلیکس رو بوسید. با عصبانیت به سمتش حمله کردم و یه مشت حواله صورت مسخره اش کردم.
لینو( با داد): بگو غلط کردی تا کاریت نداشته باشم. بگو.
هیون : من از کتک خوردن نمیترسم ولی تا فلیکس نبخشتم نمیرم.
لینو : پسر عو....
اومدم برم یه مشت بد تر بزنمش که یکی ایزون دست ام شد تا نتونم هیون بزنم. برگشتم با دیدن هان که چشماش پر اشک بود دلم شکست. فلیکس هم بلند شد و به سمت هیون رفت.
فلیکس :( باگریه )ه...یو...ن ..خو..بی؟
هیون : بیبی من خوبم گریه نکن کوچولوم.
هیون اون نوازش میکرد و عصبانیت من بیشتر میشد.
لینو: هان ولم کن.
هان : ( با گریه ) نه... او.. اون... برا.. درمه.
دیدم هان باز گریه میکنه و دلم تیر کشید برگشتم سمتش و دستاش رو گرفتم.
لینو: ببخشید سنجابم. نمیخواستم گریه کنی.
هان : ( با گریه ) لی.. نو.. اگه.. می... خوای.. اون.. بزنی.. منو. ب.. زن.
با این حرفش قلبم از درد دیونه شد. نوازشش کردم .
لینو : من غلط کنم. ببخشید.
هان گریه اش تا حدی کمتر شد.چشمم به لبا هان افتاد و دلم برای طعم اونا تنگ شد پس به سمت اونا رفتم و شروع به بوسید نشون کردم. هان اول تعجب کرد ولی بعد اون هم همراهیم کرد و بعد از چند دقیقه از لباش دل کندم. به صورت تعجب کرده فلیکس نگاه میکردم. هیون خندید.
هیون( با خنده ) : به من میگه دستت به داداشم نخوره خودت داداش من میبوسی پس منم بیبی ام رو میبوسم.
لینو : غل... هیون ( با داد).
بیعشور باز فلیکس رو بوسید. فلیکس هم شک شده بود نمیدونست چی شده دقیقا. فلیکس به خودش اومد ولی بوسه رو قطع نکرد و همراهی کرد.
پارت 8
ویو لینو
یهو هیونجین به فلیکس نزدیک تر شد و لب هاش رو روی لب های اون گذاشت و بوسه ای رو شروع کرد.
به زور جلو خودم گرفتم تا هیون نزنم. ولی... ولی چیکار کرد الان. دیگه خونش حلال پسری عوضی. به چه جرعت فلیکس رو بوسید. با عصبانیت به سمتش حمله کردم و یه مشت حواله صورت مسخره اش کردم.
لینو( با داد): بگو غلط کردی تا کاریت نداشته باشم. بگو.
هیون : من از کتک خوردن نمیترسم ولی تا فلیکس نبخشتم نمیرم.
لینو : پسر عو....
اومدم برم یه مشت بد تر بزنمش که یکی ایزون دست ام شد تا نتونم هیون بزنم. برگشتم با دیدن هان که چشماش پر اشک بود دلم شکست. فلیکس هم بلند شد و به سمت هیون رفت.
فلیکس :( باگریه )ه...یو...ن ..خو..بی؟
هیون : بیبی من خوبم گریه نکن کوچولوم.
هیون اون نوازش میکرد و عصبانیت من بیشتر میشد.
لینو: هان ولم کن.
هان : ( با گریه ) نه... او.. اون... برا.. درمه.
دیدم هان باز گریه میکنه و دلم تیر کشید برگشتم سمتش و دستاش رو گرفتم.
لینو: ببخشید سنجابم. نمیخواستم گریه کنی.
هان : ( با گریه ) لی.. نو.. اگه.. می... خوای.. اون.. بزنی.. منو. ب.. زن.
با این حرفش قلبم از درد دیونه شد. نوازشش کردم .
لینو : من غلط کنم. ببخشید.
هان گریه اش تا حدی کمتر شد.چشمم به لبا هان افتاد و دلم برای طعم اونا تنگ شد پس به سمت اونا رفتم و شروع به بوسید نشون کردم. هان اول تعجب کرد ولی بعد اون هم همراهیم کرد و بعد از چند دقیقه از لباش دل کندم. به صورت تعجب کرده فلیکس نگاه میکردم. هیون خندید.
هیون( با خنده ) : به من میگه دستت به داداشم نخوره خودت داداش من میبوسی پس منم بیبی ام رو میبوسم.
لینو : غل... هیون ( با داد).
بیعشور باز فلیکس رو بوسید. فلیکس هم شک شده بود نمیدونست چی شده دقیقا. فلیکس به خودش اومد ولی بوسه رو قطع نکرد و همراهی کرد.
۸.۵k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.